#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_118
ببخشبد اقايون محترم شماها ميدونستيد اينجا چه مدليه؟
گاورون باخونسردي گفت:
اره ولي مگه مهمه؟
تااومدم جوتبشو بدم رنو يه جيغ ابي پسرونه کشيدوگفت:
مهمه؟هه اينم سواله؟معلومه که مهمه من صدسال پامو نميزارم توي اين خراب شده
الفينا خيلي خونسرد بااون رگه ي الفيش گفت:
اه رنو تويه جادوگري پسر بانو مريلينا شجاعتت کجاست؟
عين يه ماده ببرپريدم بهشون :
هوي داشمو تنها گير اوردين ميپرين بهش؟درسته رنو جادوگره اما هرچيم که باشه هنوز بچست يادتون نره ما قد شما فسيلا سن و سال نداريم که از مرگ نترسيم.
اوف حقشون بودا خوب گزاشتم توکاسشون.راويار ساکت ايستاده بود و به منظره ي جلوش نگاه ميکرد
باز نگاه روبه روم کردم و لبمو گاز گرفتم.
يه کوه که چه عرض کنم يه رشته کوه جلومون بود اما چيز جالب توجهش قصرسياهي بود که روي کوه بود
جالبترش استخونا و اسکلتايي بود که همه جا پخش بود.
از تمام پنجره هاي قصر استخون اويزون بود مشخص نيست استتون چه جونوريه اما خيلي حال بهم زنه
بدتراز اون لاشه هاي گنديده اي بود که با فجيع ترين وضع ممکن از هم جرواجر شده بودن
يهو حالت تهوع بهم دست داد.
نيک اروم گفت:عجب مارمولکاي گوگول مگولي هستنا.
romangram.com | @romangram_com