#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_117
:ميگم رنو اين همون جواهر اصلي خودمون نيس؟
اينو شاهزاده بنديک پرسيد اخي طفلک هنوز خبر نداره که ماهاچقد بدبختيمواون جواهرااينجور گير نميان.
رنو بادي به گلو انداختوگفت:
طبق تجربياتم اون جواهرات اصلي باهيچ چيزي رديابي نميشن انگار که روشون يه طلسم قويه.
هه جيگر تجربياتت داداش جونم.يه چشمک واسش پروندم که زير لبي يه فحشيم داد .
بهتره راه بيفتيم.
اينو راويار گفتو تغيير شکل دادسريع تغييرشکل دادمو رنو سوارشو حرکت کرديم.
يه چندکيلومتري رفتيم تو حال وهواي خورم بودمو ريلکس ميکردم که بعله يه ثداي نعره بلند شد عجيب شبيه صدا گرازه يه چرخ زودمو تندتر دويدم يهو ترمزو کشيدم
چشام داشت ميزد بيرون ازشدت تعجب از منظره ي روبه رووومم...
نظرپليزز عاشقتونم
چشام عين تلسکوپ دارن ميزنن بيرون با کلي بدبختي يه پلک زدمو باسختي رومو برگردوندم طرف بقيه
همه تعجب کرده بودن الا الف ها. گلومو صاف کردمو گفتم:
romangram.com | @romangram_com