#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_107
يعني چي؟
يعني شما الان يه نيمه داري به اسم خانم گرگه بعد جشن ميتوني امتحانش کني.
بابهت نگاش کردم نه تنها من بلکه همه مخصوصا بنديک که با اخم نگاهش ميککردو نفهميدم چرا
واي اصن در باورم نميگنجه که گرگ بشم باز دستمو کشيدم رو گوشام دقيقا عين گوش بقيه ي الف ها تيز شده بودن و کشيده
اما بقيه قيافمم عين اونا خوشگل شده بووود
چشماموبستمو حس کردم اون نيمه ي خاموشي رو که اوندفعه تو مترو بيدارشده بود
چشمامو باز کردمو نگاه به رنگ چشمام کردم که از قهوه اي به نقره اي تغيير کرده بودن.
برگشتمو باشيطنت به بقيه گفتم:
خب اينم ازين چشام باموهام سط شد
گرگک که خبر داشت يه لبخند زد بقيه انگار زامبي ديدن يهو هرون اروم گفت:
عجيبه طبق افسانه ها بانوي ساحر چشماش نقره اي بودن.
يه لبخندشتري زدموگفتم:
منم دقيقا اينو همون روزي کشف کردم که اون خون اشامو ديدم انگار که روحم عوض شده بود
romangram.com | @romangram_com