#جادوگران_بی_هویت_(جلد_اول)_پارت_104
بدنم يخ زد وگرم شد .هوم جريان خون بدتم سزيع شد نگاهمو دوختم به زخم و به طور واضح ديدم که جريان خونم کمي با خون بقيه تبادل پيدا ميکنه.
ده دقيقه تواون حالت بوديم که گارون پايان مراسم رو اعلام کرد
بنديک بايه ورد ز منو بست و بالبخند گفت:
ايينه روبيارين
اي خدا اايينه ميخوام سي چه؟من الان فقط شربت ابليموميخوام
دوتا کوتوله يه ايينه طلايي قدي رو جلوروم گرفتن:
دهنم باز من و چشام گرد شد ..
نظرپليز
دهنم باز مونده بود نه خدا جون اين من نيستم واي خدا من اين شکلي نبودممم.!!!
يعني خوشگل بودما ولي نه به اين خوشگلي
romangram.com | @romangram_com