#جادوی_چشم_آبی_پارت_97
الکی)نمیخوام برو بابا رو بزن.
لئوناردو-من را عفو کن بانوی موی وزوزی.بالشه روی مبلو برداشتم و دنبال بابا کردم..حالا این بابا هم کم نمیاره
ماشالله سرعتش از سونیکم بیشتره!نفس نفس زدمو در حال دوییدن گفتم-معمولا در این مواقع باباهه وایمیسته بچه
بهش برسه ها.
لئوناردو-برو بابا اون مال قدیم و ندیم بود.الان اوضاع فرق کرده.
آهان یه نقشه خوب کشیدم!به من میگی گوسفند نه!!حالیت میکنم.
وایستادمو دستمو گذاشتم رو قلبم و گفتم-وای قلبم!
بابا برگشت طرفم،منم خودمو زدم به غش کردن!!بابا اومد منو بلند کردو گفت-سلنا؟؟دختر بیدار شو؟؟!
چی شد؟گوسفند بابا؟
سلنا-گوسفند خودتی!!و محکم با بالش زدم تو سرش.
بعد احساس کردم گوشم داره کنده میشه.
لئوناردو-ایــــــی گوشم.سوزان خانومم گوشمو کندی.
سلنا-آیـــی مامان گوشمو ول کن.
مامان در حالی که گوش هر دوتا مونو گرفته بود ما رو به سمت حال بردو گفت-من از دست شما پدرو و دختر اخر
میترکم.آخه چرا خونه رو ریختین به هم!
من تازه خونه رو مرتب کرده بودم......واییی.....
حالا هر دوتون میشینید مرتبش میکنید.
تا یک ساعت دیگه اینجا مرتب نشه از نهار خبری نیست!دسر هم همینطور!!
لئوناردو و سلنا-واییییی نه، نهار نه.من گشنمه!
سوزان-پس اگه میخواید نهار کوفت کنید بشینید اینجا رو تمیز کنید.!
romangram.com | @romangram_com