#جادوی_چشم_آبی_پارت_93
چون خودمم هستم و من دیود هستم.دستیار و پسر خونده ی ملکه ی خفاشی.و دشمن چشم ابی ها.
حالا بگو ببینم تو کی هستی دختر کوچولو؟!
دختر عصبانی شدو گفت-من کوچولو نیستم.
من اِنجِر هستم.دختر خونده ی ملکه خفاشی.
دیوید تعجب میکنه و میگه-چه جالب خواهر عزیز.و تو ملکه رو از کجا میشناسی؟
اِنجِر-من خیلی وقته از پیش ملکه رفته بودم.
یعنی نزدیک به دو قرن پیش ملکه منو از خودش روند و به من گفت که حق ندارم دیگه پیشش باشم.
منم از اون موقع به بعد اینجا زندیگی میکنم.و غذای خودمم از خون حیوانات تامین میکنم.
دیوید-خوب مگه تو چیکار کردی که ملکه دیگه نذاشت پیشش باشی؟
2
انجر-چون یه اشتباه انجام دادم.
من ملکه رو مثل مادرم دوست داشتم و دارم.و موقعی که میخواست منو از قصر بیرون کنه کلی بهش التماس کردم
ولی اون .....ولش کن.
حالا چه خبر از ملکه؟خیلی دلم براش تنگ شده.
میخوام برگردم پیشش.
دیوید-اول بگو چیکار کردی که ملکه تو رو بیرون کرد منم به تو از ملکه میگم.
انجر دستشو کشید تو موهاشو فوتی کردو گفت-
ببین یه انسان عاشق من شده بود.
.ومنم یخورده دوسش داشتم.ملکه بهم گفت باید فراموشش کنم .....چون.......چون....اگه یه خون اشام عاشق کسی
بشه....فرد معشوق میتونه اون خون اشامو نابود کنه.
romangram.com | @romangram_com