#جادوی_چشم_آبی_پارت_92

فصل دوم(جانشین دانیکا)
1
دانای کل(از زبان نویسنده)
سوزان و لئوناردو فردای اون شب به همه نامزدی خودشونو اعلام کردند و چند ماه بعد ازدواج کردند.
سم از ایمیلیانا خواستگاری کرد و بعد از کلی ناز کشی ایمیلیانا بالاخره با هم ازدواج کردند.
توبی هم از رامونا درخواست ازدواج کرد و رامونا هم
به توبی جواب مثبت داد.سیلیدیا و راشا هم با هم نامزد هستند.
اما رتسو و لوئیزا همچنان با هم در حال جنگند.
خوب حالا بریم سراغ دیود،دیود بعد از نابودی ملکه قول داده ودکه برگرده و انتقام خودش رو از ملکه بگیره.
دیگه نمیتونست به سرزمین وحشت برگرده چون اونجا حالا دیگه به سرزمین وشبختی تبدیل شده بود.پس تنها
جایی که باقی مونده بود.دره ی مرگ بود!دره ی مرگ هم محل زندگی خفاش های عادی بود.
اون به طرف دره رفت.
وقتی وارد دره شد.احساس خوبی نداشت،انگار یکی قبل از اون هم وارد اونجا شده بود.چون بوی خون و یه خون
اشام دیگه رو حس میکرد.
داخل دره پر از استخون های حیوانات بود و رد خون روی دیوار ها بود.
دیوید همونطوری داشت اطراف رو نگاه میکرد که وجود یه نفر رو در اونجا حس کرد.
خونسرد برگشت و گفت-هر کی هستی خودتو نشون بده.چون میدونم تو هم یه خون آشامی.
ناگهان از بین تاریکی یه دختر که همسن دیوید
بود بیرون اومد.
دختری با موهای قهوه ای سوخته و چشمای قرمز.دختر-تو کی هستی؟از کجا فهمیدی من یه خون آشامم؟دیوید-

romangram.com | @romangram_com