#جادوی_چشم_آبی_پارت_79
لئوناردو
دلم میخواد زودتر امشب بشه.میخوام زودتر سوزانو ببینم!با اینکه 01سالمه ولی هنوزم مثل خری که بهش تیتام
دادن ذوق میکنم.با پسرا رفتیم تا برای امشب کتو شلوار بگیریم.ولی منو توبی اصلا نمیتونستیم تیپ رسمی بزنیم!
با اسپرت موافق بودیم که نتیجش شد خوردن یه تو سَری از سم!
سم-خوب پسران گل!هممون کتو شلوار مشکی می پوشیم غیر از.....لئوناردو.
چون چشاش آیه سرمه ای بیشتر بهش میاد.بچه ها شروع به انتخاب لباس ها کردن.منم بیخیال داشتم نگاشون
میکردم.
سم-یعنی واقعا خاک برسر شهردار اینده بریزم من.
لئو؟!برو یه لباس انتخاب کن دیگه.
دید نه اصلا نمیخوام خرید کنم.یه لباس داد دستم و منو شوت کرد تو اتاق پُرُو.
لباسو پوشیدم.کت و شلوار سرمه ای با یه پیراهن سفید که خط های آبی توش داشت و یه کراوات آبی روشن.
خودمونیما عجب تیپی زده بودم.با بیرون اومدم ار اتاق پُرُو بچه ها رو دیدم که عین چی!زل زدن به من.
لئوناردو-هوی نگاه داره.
توبی قیافه ی متفکری به خودش گرفت و گفت-دیدن خر صفا داره.
با این حرف همه زدن زیر خنده.رتسو یه دونه کوبوند تو کله توبی و گفت-بی تربیت.
لئوناردو-دمت گرم رفیق.
رتسو-برای تو هم دارم من لئوناردو خان!خوشتیب کردی،دیگه ما رو که تحویل نمیگیرن.
راشا خنده ای کردو گفت-اینو به لوئیزا بگم؟؟
رتسو ناگهان سیخ شدو رفت جلوی راشا و با حالت تهدید امیزی گفت-به لوئیزا چیزی بگی خودمو خفت میکنم.
همه با صدای بلند خندیدنو و توبی گفت-خاک رس تو سر زن ذلیلت بریزن!
romangram.com | @romangram_com