#جادوی_چشم_آبی_پارت_78
رامونا-آره، گل گفتی سوزان!
لوئیزا-باشه.سر کارتون گذاشته بودم.لباسای اصلی که مامان سفارش داده توی آخرین طبقه است.اونجا کسی نمیتونه
بیاد.
ایمیلیانا از دستش عصبانی شدو یه دونه کوبوند تو کله ی لوئیزا.
اینا بزرگ شدن ولی هنوز عادتهای بچگی شون رو ول نکردن.
سوزان-بریم سراغ لباس ها دیگه بس کنین.
رفتیم به طبقه بالا.
لوئیزا در یه کمد رو باز کردو گفت-این شما و اینم لباس های سفارشیه مهمونی.
با باز شدن در کمد دهن من از تعجب باز موند.!
خدای من لباس های خیلی زیبایی بودن.
لوئیزا یه لباس که به رنگ آبی بود داد به من،سبزه رو داد به رامونافبنفشه رو داد به ایمیلیانا،صورتیه رو هم داد به
سیلیدیا و زرده هم خودش برداشت.
2
لوئیزا-آبی رو برای سوزان برداشتم چون به رنگ چشماش میاد.
لباس ها همه یه مدل بود فقط رنگش فرق میکرد.یه لباس دکلته که روش یه شنل داشت.
تا روی کمر تنگ بود و بعد گشاد میشد و به صورت پفی در میومد.جنسشم جوری بود که زیر نور برق میزد.
رامونا-وای لوئیزا این عالیه ممنون!
لوئیزا-خواهش میشه!ولی بریدو بپوشید.
لباسمو پوشیدم و رفتم ببینم بچه ها چجوری شدند.
اوه مای گاد!بچه ها فوق العاده شده بود!مخصوصا رامونا با اون لباس سبز براق!همگی با هم گفتیم-ای ول.
romangram.com | @romangram_com