#جادوی_چشم_آبی_پارت_64
چه ها همه آماده بودن. فقط من باید با سوزان ارتباط برقرار میکردم تا بفهمم کجاست ولی متاسفانه اون هنوز
بیهوش بود.....
قصر ملکه خفاشی(دانای کل)
ملکه خفاشی نگاهی به دیوید و سوزان که بیهوش توی دستاش بود انداخت. ملکه خفاشی-تبریک میگم دیوید،تو
بالاخره موفق شدی یکی از اون چشم آبی ها رو به اینجا بیاری. فردا که قرص ماه کامله اون تبدیل به یک خون آشام
میشه. و من با استفاده از قدرت اون میتون بر تمامی سرزمین گمشده حکومت کنم.
وقهقه اش تمامی قصر را پر کرد.
دیوید سوزان را به اتاق شکنجه گاه برد و او را به یک صندلی بست.
و منتظر ماند تا سوزان به وش بیاید.
سوزان
سرم داشت گیج میرفت.حالم اصلا خوب نبود. یادم میاد دیوید منو دزدید. اوه نه....سعی کردم چشمامو باز کنم.اولین
چیزی که دیدم دیوید بود که روبه روی من نشسته بود.
ما توی یه اتاق تاریک بودیم. دورتا دور اتاق پر از وسایل شکنجه و استخون بود. خیلی جای ترسناکی بود.
2
دیوید-دید زدنت تموم شد؟؟بالاخره بیدار شدی خانوم خوش خواب.
سوزان-.......
دیوید-نمی خوای چیزی بگی؟؟!
سوزان-.......
دیوید-خون آشام زبونتو خورده؟؟خانوم چشم آبی؟؟؟
سوزان-ما تو قصریم،تو منو دزدیدی،تا بیامو به شما ملحق بشم واگه اینکارو نکنم شما به روش خون آشامی منو
romangram.com | @romangram_com