#جادوی_چشم_آبی_پارت_37

تو خونه داشتم تلوزیون نگاه میکردم که دیدم سیلیدیا و مامان دارن میرن بیرون. سوزان-مامان کجا میری؟
مامان-پیش متخصص جینا پارکر.
سوزان-چرا؟
سیلیدیا-چون چ چسپیده به را.بپیچ تو سه راه.
مامان- زشته سیلیدیا!
سوزان-منم بیام؟
مامان-آره میتونی داخل مطب شدیم خیلی بزرگ بود.
دیوار هاش پر از عکس های نوجوان هایی بود که درحال به اجرا در آوردن نیرو هاشون بودن.
جینا یه خانوم بیست و هشت ساله بود. موهای بلوند با چشمای طوسی زیبایی داشت.
سیلیدیا رو صندلی نشست.جینا یه بطری که داخلش ماده صورتی رنگی بود رو روی بال های سیلیدیا ریخت بعد
بالهای سیلیدیا کم کم نامرعی شدن.
اینطور که فمیدم کسایی که نیروشون پروازه باید پنج روز بعد از به وجود اومدن بالهاشون اونهارو نامرعی کنن چون
اگه این کارو نکنن هنگام پرواز بالهاشون آسیب میبینه. وقتی کار سیلیدیا تموم شد به مامان گفتم که برن خونه چون
میخواستم چند تا سوال از جینا بپرسم.
5
سوزان-خانوم پارکر میتونم یه چند تا سوال ازتون بکنم؟
جینا-البته سوزان-اگه کسی نیروشو بدست نیاره چی میشه؟
جینا-جزء انسان های معمولی شناخته میشه.
سوزان-ی...یعنی چی؟
جینا-انسانهای معمولی کسانی هسنتد که هیچ قدرتی ندارند. البته اگه کسی نیروشو تا پونزده سالگی بدست نیاره

romangram.com | @romangram_com