#جادوی_چشم_آبی_پارت_36

4
ایمیلیانا ولوئیزا-اولالا
لوئیزا-خوب منم نیروم قدرته! داشتم طبق معمول نوشابه میخوردم که که دیدم این ظرفه نوشابه هی داره تو دستم
جمع میشه.نگاه کردم دیدم ظرف نوشابه پوکید!
یه بارم یه وزنه صد کیلویی رو بلند کردم. از اون روز به بعد میرم باشگاه.
البته به توصیه متخصص مخصوص نیرو ها خانوم جینا پارکِر.
رامونا-آره منم بعد از اینکه بهوش اومدم رفتیم اونجا اونم یه سری توصیه کرد. ایمیلیانا-خوب منم نیروم نامرعی
شدنه!
سوزان-اینو باور میکنم!
ایمیلیانا-با استفاده از این نیرو میتونم کلی لئوناردو رو اذیت کنم.
سوزان-ولی تو باید تو جشن کشف نیرو قسم بخوری که از نیروت فقط در راه درست استفاده کنی.
ایمیلیانا-مــی دونـــم!ولی حـــــــیف شد.
خیلی خوشحال بودم بچه ها نیروشون رو به دست آوردن ولی من هنوز نیرومو به دست نیاورده بودم.
سم هم نیروشو به دست آورد،نیروی اون حدس زدن آینده بود.
اون میتونست یک ساعت جلوتر رو پیش بینی کنه.اون جزء گروه پیشگویان بود.
توبی هم سرعت زیادی داشت.مثل سونیک ،پر سرعت بود.
رتسو، دوست لئونارده هم نیروش بزرگ و کوچیک شدن بود.میتونست به اندازه یه آپارتمان یا یک مورچه بشه!
سیلیدیا هم میتونست پرواز کنه!بال های سفیدی مثل پَر کبوتر درآورده بود.
همه بچه هایی که میشناختم نیروشون رو بدست آورده بودن ولی به جز منو ولئوناردو .متعجب بودم چرا اون نیرو
شو بدست نیاورده بود.

romangram.com | @romangram_com