#جادوی_چشم_آبی_پارت_32
لوئیزا-میزاری من یه لباس برات انتخاب کنم؟
سوزان-البته لوئیزا یه تیشرت آبی براق که طرح موج دریا داشت که تا روی رونم میومد برداشت. با یه شلوار دم پا
سرمه ای.
رامونا-خوب کفش هم با من. بعد یه کتونی یاسی رنگ برداشت. لباسا رو که پوشیدم.
ایمیلیانا متفکر گفت-ترشی نخوری یه چیزی میشیا!
راست میگفت خیلی ناز شده بودم.
ایمیلیانا-تو چرا همش موهاتو باز میزاری؟بیا موهاتو برات درست کنم.
منو به زور نشوند روی صندلی بعد با یه گل سر آبی موهامو بالا بست بعد چتری هامو کج ریخت رو پیشونیم.
رامونا-حالا بریم.... (در پارک) لئوناردو با رتسو تو پارک بودیم.
رتسو رو از خیلی وقته میشناسم. موهاش قرمزه با چشمای قهوه ای رنگ. رتسو-لئو اونجارو بچه ها اومدن.
وقتی اومدن رامونا گفت-خوب ما دخترا میریم یه جا برای نشستن پیدا کنیم. شما هم برین یکم خوراکی بخرین.
توبی-اوکی ما پسرا رفتیم طرف فروشگاه داخل پارک. از هر خوراکی چند تا برداشتیم. دخترا جای خوبی رو برای
نشست پیدا کرده بودن نشستیم و خوراکی هامون رو خوردیم.
2
سوزان-خوب موافقین بیکار نشینیم ویه بازی کنیم؟ همه موافقت خودشوت رو اعلام کردن.
رتسو گفت-جرئت یا حقیقت چطوره؟ لوئیزا-نه اعتراف بگیریم. همه با تعجب بهش نگاه کردیم.
لوئیزا-یعنی هر کس تا به حال هر کاری یا خرابکاری انجام داده اعتراف کنه.خوبه؟ سوزان گفتم-آره خیلی خوبه.
لوئیزا-اول کی میگه؟
توبی-من!
سوزان-بگو ببینم چیکار کردی؟!
romangram.com | @romangram_com