#جادوی_چشم_آبی_پارت_29
سوزان-ایمیلیانا تو خجالت نمیکشی واقعا که فکر نمیکردم درموردم همچین فکری کنی؟من فکر کردم
دوستیم.اونچه حرفایی بود که زدی؟
لئوناردو-من مگه بهت نگفتم که فضولی کار زشتیه؟
سوزان-الان هم باهات قهرم!
لئوناردو-منم همینطور!از جایزه هم خبری نیست!به بابا ومامان میگم!دیگه ایمیلیانا داشت گریش میگرفت
ایمیلیانا با بغض-لئوناردو ،سوزان خواهش میکنم منو ببخشید،قول میدم دیگه تکرار نشه.لئوناردو لطفا به مامان وبابا
نگو.سوزان خواهش میکنم این فقط یه شوخی بود.ایمیلیانا شروع کرد به گریه کردن.
0
لئوناردو که دید ایمیلیانا داره گریه میکنه رفت طرفشو محکم بغلش کردو الکی زد زیر گریهوایمیلیاناهم با فین فین
گفت-منو بخشید ی داداش بزرگه؟لئوناردو-آره آبجی کوچیکه!فقط خواهشمندم با لباس من فین نکن چون مامان
تازه شستتش!!
ایمیلیانا که دید لئوناردو داره مسخرش میکنه گفت-دل داریت بخوره تو سرت!بعد هممون شروع کردیم به
خندیدن.
و اون روز شروع دوستی بین من ولئوناردو بود.......از اون روز به بعد سعی کردم دیگه غصه نخورم.و رفتار بهتری با
لئوناردو داشته باشم.
ساموئل
سم-توبی اون قاشق چای خوری رو بده به من لطفا.
توبی-باشه
سم-امروز مدرسه تعطیله چیکار میکنی؟
توبی-با رِتسو ولئوناردو میرم پیست اسکیت سواری.چطور مگه؟
romangram.com | @romangram_com