#جادوی_چشم_آبی_پارت_22

بدجنسی گفت ایمیلیانا-خوبه خودت وظیفتو میدونی!
منم با چشمام براش خطو نشون کشیدم ورفتم تو آشپزخونه برای درست کردن قهوه...
سوزان
هر لحظه که با لئونادو بودم احساس گناه میکردم دلم نمیخواست باهاش زیاد صمیمی بشم.خوب پس دوباره باید
همون سوزان قبلی باشم یه دختر سرد وخشک.
ایمیلیانا هم دید که داداش نیومد رفت پیشش تو اشپزخونه..
لئوناردو
اره همینو میخواستم یخورده دیر کردم تا ایمیلیانا بیاد.ایمیلیانا اومد تا حرفی بزنه بهش گفتم-باید یه کاری برام
بکنی.
ایمیلیانا بعدا برات توضیح میدم ولی الان یه دلیل بیارو برو تو اتاقت من باید با سوزان خصوصی صحبت کنم.اخم
کردو گفت-هوی چرا؟اصلا تو با اون چیکار داری؟تا جایی که یادم میاد با هیچ دختری خصوصی حرف
نمیزدی؟لئوناردو-اولا درست صحبت کن دوما فضولو بردن زیر زمین لیف خورد افتادش زمی نسوما اگه قول بدی
فضولی نکنی جایزه ت محفوظه.حالا اگه شیر فهم شد برو بزار به کارم برسم.
ایمیلیانا سرش تکون دادو گفت-فکرنکن منم عرعر بالاخره میفهم ولی به قولت عمل کن.
سوزان
6
بالاخره این دو قلو های افسانه ای تشریف آوردند.لئوناردو قهوه رو آورد گذاشت جلوی من.منم برداشتم بعد به
ایمیلیانا تعارف کرد.یه لحظه یاد این خواستگارا افتادم ریز خندیدم که از چشمان تیزبین ایمیلیانا در امان نموند.
ایمیلیانا-سوزن جون جک تعریف میکردی بگو ما هم بخندیم.
لئو انقدر جک دوست داره.

romangram.com | @romangram_com