#جادوی_چشم_آبی_پارت_14
ایمیلینا هم با تعجب به سوزان میگه-رنگ چشمات با خونوادهت فرق داره نه؟
-آره من تا به حال چشم ابی به غیر خودم و........داداشت ندیدم که اونم تازه متوجه شدم.
-سوزان من در تعجبم داداش من به هیچ دختری محل نمیزاره چه برسه بخواد دو ساعت زل بزنه تو چشاش ولی
داشت اونطوری با چشاش قورتت میداد؟
-خوب شاید تازه وارد بودم یا چه میدونم اونم برای اولین بار یه چشم آبی مثل خودش رو میبینه.
دیگه صحبتی نکردیم چون معلم و مدیر......وایستاده ببینم مدیر چرا اومده؟..وای حتما میخواد ما رو معرفی کنه!!
مدیر میاد داخل و میگه-سلام به دانش آموزان عزیز خوب شاید متوجه شده باشید که امسال چهار تا دانش آموز
تازه واردبه کلاسمون اومدن میخوام اونها رو به شما معرفی کنم.
منو بقیه بلند میشیم وپیش مدیر مدرسه میریم.
مدیر رو به ما میکنه و میگه-خوب خوتون رو معرفی کنید.
طبق معمول بچه ها لال مونی گرفتن تا من حرف بزنم.اوف
-سلام من سوزان کیلز هستم واینها هم خواهر و داداشای من هستن.و به بچه ها اشاره میکنم اسماشون رو بگن.
سیلیدیا-سلام من سیلیدیا کیلز هستم.
سم-سلام من ساموئل کیلز هستم.
توبی-سلام منم توبی کیلز هستم.همونطور که باید حدس زده باشید ما چهارقلو هستیم.
لئوناردو
خوب پس اسم این دختره سوزان هستش.ممم اسم باهالی داره فکر کنم این ایمیلیانا فضول رفته کلی اطلاعات
باهاش مبادله کرده!
اونطور که بابا تعریف میکرد مثل اینکه از پایتخت اومدن.اون هتل هم که بزرگترین هتل شهر بود با اون خونه ویلایی
بزرگ هم باید به اونها رسیده باشه.
romangram.com | @romangram_com