#جادوی_چشم_آبی_پارت_12
بزار ببینم پسره چشماش ابی بود با پوست سفید و موهایی بور...نازی چقدر خوشگل بود
اه اه یاد خاطراتم افتادم نه من نباید هیچ کسی رو وارد قلبم کنم...
با سیلدیا وسم وتوبی داخل کلاس میشم اوف چقدر شلوغه.
سریع روی یه میز میشینم.
یه دختره که موهاش قهوه ای وچشماشم به همون رنگه وخیلی خوشگله میاد داخل کلاس وای این بیاد پیش من
بشینه!خیلی نازه.کاش از خدا یه چیز دیگه خواسته بودم این راستی راستی داره میاد پیش من بشینه.میاد کنار من
میشینه ولبخند میزنه.هی خانوم منو نخوری یه وقت!
دختره-سلام روز خوش من ایمیلیانا هستم ایمیلیانا لیبرا.به این مدرسه خوش اومدی.
منم با خوشرویی میگم-سلام عزیزم منم سوزان کیلز هستم.یکم تعجب میکنه و میگه-تازه واردی؟
پوووف
حالا بیا به این توضیح بده من کیم!
-بله من تازه به این شهر اومدم.
یکم میره تو فکر میره یکهو بشکن میزنه و میگه-تو باید دختر رانا کیلز(رانا اسم پدرمه) که تازه یه ارثیه بزرگ تو
این شهر رسیده باشی نه؟ جلل خالق این از کجا میدونست.
-بله درست گفتی ولی تو از کجا میدونی؟؟
یکم دست پاچه شد و گفت-خوب من معمولا از این حرف استفاده نمیکنم ولی خوب من مثل کسایی که مثل من
هستن خود خواه نیستم من......من......من.دختر شهردار هستم!
و اینو از بابام شنیدم.
دختر شهردار وایــــی خدا جونم.!خوب باشه سوزان خونسردیه خودت رو حفظ کن وایــــی نمیتونم!
منم میگم-خوشحالم که با همچین دختر خوبی دوست هستم!
romangram.com | @romangram_com