#جادوی_چشم_آبی_پارت_10

مامان در حالی که سعی می کرد خندشو قورت بده گفت-عزیز مامان داشتم برای صبحونه چاکلت کیک(کیک
شکلاتی)درست می کردم.
وای منو این همه خوشبختی محاله من عاشق چاکلت کیکم.
میرم تا بقیه رو بیدار کنم وقتی صبحونه رو خوردیم با سیلیدیا میریم تا حاضر بشیم.
سیلیدیا-وای سوزان نگا کن فرم این مدرسه خیلی قشنگه!

راست می گفت خیلی قشنگ بود یه بلوز سفید آستین پفی بود با یه دامن چهار خونه قرمز تا بالای زانو.وقتی حاضر
شدیم سوار ماشین بابا شدیم و پیش به سوی مدرسه جدید.
وارد حیاط مدرسه شدیم باورنکردنی مثل بهشت بود یه ساختمون بزرگ هم وسطش بود.
همه جا پر از دانش اموز بود.
همونطوری وارد ساختمون شدم وای طرح داخلیش هم که حرف نداره .
که ناگهان گــــــــرومـــــــــپ!
آخ سرم مثل اینکه به یه دیوار خوردم چشمامو که باز کردم .نـــه بد بخت شدم!
این که دیوار نیست!ای وای خاک به سرم زدم به یه پسره!
لئوناردو
ای وای از دست این آقای راجر معلم تاریخمون گفته کلی کتاب بردام ببرم بهش بدم ولی این کتابا جلوی دیدمو
گرفتن. خدا کنه به جایی برخورد نکنم.وگرنه آبروم تو مدرسه میره!
که ناگهان
گـــــــــــرومـــــــپ
ای وای مثل اینکه خوردم به یکی آخ چشمام درست میبینن من خوردم به این دختره!

romangram.com | @romangram_com