#ایسکا_پارت_94


- خوشوقتم.

منم سرم رو تکون دادم و دقیق‌تر نگاهش کردم. از این تیپ رپریا داشت و یه جورایی انگار دو رگه بود؛ چون که نه سیاه پوست بود نه سفید پوست. هیکل گنده‌ای داشت. از پاهای بلندش که به حالت باز روی هم انداخته بود، می‌شد فهمید که از اون آمریکایی‌های قد بلنده لباشم درشت بود چشماشم به آبی می‌زد. کلاً مرد خیلی جذابی بود. خیلی جذاب! بدون اغراق میگم.

انگار مادرش از اون سفید پوستای چشم آبی بوده و پدرشم از اون هیکلیا و قد بلندای سیاه پوست. حالا هم ترکیبشون شده این مرده فوق‌العاده جذاب رو‌به‌روم!

- نوشیدنی چی می‌خوری؟

نگاهم رو به دیوید دوختم که شیطنت از چشماش می‌بارید. با ابرو اشاره‌ای به ریک کرد و با لحن فوق‌العاده خبیثی گفت:

- به جای پسر مردم، فعلاً یه نوشیدنی بخور.

صدای خنده‌ی سوزان و ریک بلند شد. چپ‌چپ نگاهش کردم و روم رو یه طرف دیگه کردم. صدای ریک بالاخره دراومد. اوه چه‌قدرم صدای بمی داشت.

- خارجی هستی؟

دوباره نگاهش کردم و گفتم:

- از کجا فهمیدی که خارجیم؟

چونه‌ش رو خاروند و گفت:

- خیلی ساده‌ست! اول از هرچیزی اسمت خارجیه و البته قیافه و هیکلت! به اینجاییا نمی‌خوری.

دستام رو به سـ*ـینه زدم و به مبل تکیه دادم. دوست داشتم نظرش رو در مورد خودم بدونم.

- مگه قیافه و هیکلم چه‌جوریه؟

لبخندش عمیق‌تر شد و ردیف دندوناش چشمم رو گرفت؛ چون که پوستش تیره بود، دندونای درشت و سفیدش خیلی به چشم میومد.

- بماند؛ ولی اصلاً لهجه نداری.

مرد باهوشی بود. می‌دونست چه‌طور ذهن یه زن رو مشغول نگه داره و زود وا نمی‌داد. در جوابش گفتم:

- اصلیتم اینجایی نیست؛ اما متولد همین جام برای همین لهجه ندارم.

- فکر می‌کنم اصلیتت مال مصر باشه شایدم ایتالیا.

خنده‌ی کوتاهی کردم و گفتم:

romangram.com | @romangram_com