#ایسکا_پارت_95
- نه اشتباه حدس زدی ایرانیم.
دیوید عین خروس بیمحل وسط حرفمون پرید و گفت:
- حالا اینو ولش کن. نسبت به بقیهی دخترای ایرانی قیافهش خیلی داغونه. نمیدونی که چقدر خوشگلن. چشمای اکثرشون درشت و مشکی، پوستاشون همه شفاف و گندمگون...
سوزان همچین با آرنج توی پهلوش کوبید که با دو تا دست پهلوش رو گرفت و لال شد. سوزان با نارحتی گفت:
- یه وقت فکر نکنی من اینجا نشستما! فقط یه بند از زیباییهای دخترای دیگه تعریف کن خیلی بیفکری دیوید اصلاً ناراحت شدن من برات مهم نیست.
و با حالت قهر از جاش بلند شد و رفت. دیوید مثل فشنگ رفت دنبالش و شروع به ناز کشیدن کرد. با خنده داشتم نگاهشون میکردم. معلوم بود سوزان نرم شده؛ ولی داره ناز میکنه. دیویدم با علاقه لوسش میکرد و نازش رو میکشید. سوزان کار درستی میکرد یه دختر تا زمانی که نازکش داشت، باید تا میتونست ناز کنه. یهو دیوید دستش رو گرفت و بهسمت خودش کشید. سرهاشون به هم نزدیک شد.
با خندهی بیشتری روم رو یه طرف دیگه کردم که دیدم ریک محوم شده. یکی از ابروهام رو بالا انداختم.
- چیزی شده ریک؟
به خودش اومد و یه خرده توی جاش صاف نشست.
- برای شروع یه رابـ ـطه آمادگی داری؟
لبخند روی لبم جمع شد. بدی غربیا این بود که اگه یه چیزی رو میخواستن، خیلی زود و راحت به زبون میآوردنش در مورد هر چیزی اینجوری بودن. البته شایدم این یه حسن حساب میشد مثل ما ایرانیا نبودن که به خودشون عذاب بدن؛ ولی از خواستهشون دست بکشن.
- رابـ ـطه با تو؟
- آره! ازت خیلی خوشم اومده میارزه که یه چند وقتی با هم باشیم.
مثلاً اگه اینجا ایران بود و یه پسر ایرانی این حرف رو بهم میزد، حداقل برای خالی نبودن عریضه یه مشت خرجش میکردم؛ اما اینجا آمریکا بود. جایی که این چیزا خیلی عادی و پیشپا افتادهست.
- من اهل اینجور روابط نیستم.
خندهی جذابی کرد و گفت:
- اصلاً بهت نمیاد که خودتو محدود کنی. دوره این حرفا تموم شده دختر. مطمئن باش با من که باشی، از انتخابت پشیمون نمیشی.
سرم رو تکون دادم و قاطع گفتم:
- نه ریک! کششی نسبت بهت ندارم. در ضمن من خودمو محدود نمیکنم؛ اما دوست ندارم هر روز با یکی باشم. دنبال یه نفرم که یه حس خاص بهم بده. یه نفر که با همه متفاوت باشه. اگه اون شخص پیدا بشه، حتی اگه با هم ازدواج نکنیم، برام مهم نیست که باهاش در رابـ ـطه باشم یا نه! اما فقط با یه نفر!
با غرور توی چهرهش گفت:
romangram.com | @romangram_com