#ایسکا_پارت_92


- باشه باشه قطع نکن. امشب تولد سوزانه تو هم دعوتی.

- اولاً سوزان دیگه کدوم خریه؟ دوماً فکر نمی‌کنی خیلی دیر دعوت کردی؟

- درست صحبت کن نیاز که در رابـطه با سوزان، اصلاً شوخی موخی حالیم نمیشه! بعدشم تو از خودمونی یه مهمونی ساده و دوستانه‌س کلاً با هم چهار نفر میشیم. بد قلقی نکن بیا دیگه! در ضمن سوزان نامزدمه، همون که تو تولدت معرفیش کردم.

کمی فکر کردم. شاید رفتن به یه مهمونی، نسبتاً می‌تونست حالم رو جا بیاره به‌خاطر اون گند افتضاحی که زده بودم. دیویدم که صمیمی بود و می‌تونستم در کنارش لحظات خوبی رو سپری کنم.

- کجایی؟ خوابت برد؟

- نه داشتم فکر می‌کردم. خونه‌ی خودت برگزار میشه؟

- نه! می‌خوایم امشب بترکونیم میریم نایت کلاب.

- اوه! چه جای مسخره‌ای! هرچی مـسـ*ـت‌ و پا*تیله که این‌جور جاها جمع میشه.

- بهونه نیار دیگه! یه شب می‌خوایم خوش باشیم.

- باشه. کدوم نایت کلاب و ساعت چند؟

- sand castle ساعت نه شب. می‌دونی آدرسش کجاست؟

- نه ولی مهم نیست پیدا می‌کنم.

- پس همه چی حله اونجا می‌بینمت عزیزم.

گوشی رو که قطع کردم، رفتم توی فکر. بهتر بود که امروز نرم سرکار. به منشی پیام دادم که منتظرم نباشه.

گوشی رو روی تخت انداختم و بلند شدم.

حالا یه گندی زده بودم دیگه مگه آب رفته رو می‌شد به جوی برگردوند؟

سرم رو به علامت نفی تکون دادم و قاطع گفتم:

- نه!

پس باید بی‌خیالش می‌شدم. سوت زنان به‌سمت دستشویی رفتم تا یه قضای حاجت حسابی رو به جا بیارم.

***

romangram.com | @romangram_com