#ایسکا_پارت_90


- i will always Love you

یهو از آغوشش هلم داد و فریاد زد:

- بس کن نیاز!

با بهت نگاهش کردم. دستش رو روی پیشونیش گذاشت و شقیقه‌هاش رو ماساژ داد.

رفتم گوشه‌ی مبل نشستم و پاهام رو بغـ*ـل کردم. با کلافگی موسیقی رو قطع کرد و شروع به قدم زدن کرد.

بغض داشت گلوم رو بیچاره می‌کرد آخر سرم نتونستم طاقت بیارم و زدم زیر گریه. با شنیدن صدای گریه‌م، با سرعت به‌سمتم اومد و چونه‌م رو توی دستش گرفت.

- نیاز ببینمت. چی شده؟

نمی‌تونستم جوابش رو بدم. فقط اشک‌هام روی گونه‌هام ریخته می‌شد. با انگشت شستش، چونه‌م رو به نرمی نوازش کرد و گفت:

- نیاز گریه نکن!

گریه‌م شدت گرفت. جوری که شونه‌هام به‌شدت می‌لرزید. جلوم زانو زد و شونه‌هام رو توی دستاش گرفت.

- نریز این اشکا رو نیاز.

هرچی که می‌گفت، اشکای منم سرعتشون بیشتر می‌شد.

کلافه شده بود این رو از نفس‌های عمیقش که پشت‌سر هم می‌کشید فهمیدم. سرم رو توی آغوشش گرفت و من هق‌هقم بیشتر شد.

کنار گوشم زمزمه کرد:

- این‌جوری نلرز. نلرز دختر!

دستم رو روی سـ*ـینه‌ش گذاشتم و پیرهنش رو توی مشتم فشار دادم. با عجز گفتم:

- امید پیشم بمون. من خیلی تنهام. تو رو می‌خوام. پیشم می‌مونی؟ توروخدا، تورو‌خدا تنهام نذار! امید تو خیلی خوبی. باهام خوب باش و خوب بمون.

محکم‌تر فشارم داد و با صدایی که بم شده بود، گفت:

- می‌مونم نیاز می‌مونم.

***

romangram.com | @romangram_com