#ایسکا_پارت_89
دلم باز آغـ*ـوش محکم و مردونهش رو میخواست که لمس کنم. دلم میخواست مثل اون سری، من رو به خودش فشار بده. میخواستم باز توی اون هیکل عضلانی و درشتش گم بشم.
چند لحظهای نگاهم کرد. دیگه اخم نداشت؛ اما کاملاً جدی بود. اولش تو چشمام، پیشونیم و گونه هام نگاه کرد و بعدش نگاهش بهسمت لـ*ـبام رفت. یه خرده مکث کرد و دوباره به چشمام خیره شد.
تمنا یا شایدم اشتیاق توی قهوهای سوختهی چشمام موج میزد. به نرمی کنارم زد و سمت مبلا رفت.
به همین راحتی پسم زد.
دستام رو مشت کردم. نمیخواستم برگردم ببینمش. قدم اول رو بهسمت درخروجی برداشتم که صدای آهنگ بادیگارد ویتنی هیستون سرجام متوقفم کرد.
- کجا؟ مگه نمیخواستی برقصی؟
لبخند عمیقی روی لبهام نشست. با هیجان بهسمتش برگشتم و بیاختیار زدم زیر خنده! یکی از دستهاش توی جیبش بود و با حالت جذابی نگاهم میکرد. اون یکی دستش رو بالا آورد و اشاره کرد که بهسمتش برم. از خنده، فقط یه لبخند رو لبام باقی مونده بود. بهآرومی بهسمتش رفتم و دستم رو توی دست بزرگش گذاشتم. دستش از منم داغتر بود. من رو سمت خودش کشید که حسابی شل شده بودم و توی آغـ*ـوشش فرو رفتم. دستاش دورم حلـ*ـقه شد و بیشتر به خودش چسبوندم.
سرم رو روی سـ*ـینهش گذاشتم. بوی عطرش دیوونهکننده بود. یکی از دستهاش بالاتر اومد و توی موهای پرپشت و نرمم فرو رفت. بهآرومی باهاشون بازی میکرد.
سرم رو بلند کردم و بهش خیره شدم؛ اما اون انگار که توی فکر بود. به نقطهی مبهمی زل زده بود.
نمی خواستم! اون باید همهی توجهش بهسمت من معطوف میشد. فقط من!
دستام رو دور گر*دنش حلـ*ـقه کردم و بیشتر بهش چسبیدم. بهم زل زد. چونهم به پایین گر*دنش چسبیده بود و بهخاطر اینکه دکمه روی بالای سـ*ـینهش باز بود، با بدنش در تماس بودم.
حلقهی دستاش رو تنگتر کرد. بیاراده با لحنی اغـواگـرانه گفتم:
- میدونستی آغـ*ـوشت خیلی دیوونهکنندست؟
با همون حالت جدی و جذابش، یکی از ابروهاش رو بالا انداخت.
- واقعاً؟
- اوهوم! وقتی میام توی آغوشـ*ـت، میشم درست مثل یه گلوله آتیش!
اخماش توی هم چفت شد و با همون دستش که توی موهام بود، سرم رو به سـ*ـینهش چسبوند. چشمام رو بستم. نفسش رو بهشدت فوت کرد.
سرم رو تو یقهش فرو بردم و نفس عمیقی کشیدم. اوم! خیلی خوشبو بود! خیلی!
کوبش قلبش مشخص بود. همین رو میخواستم ببینم. اونم مثل من ملتهب بود.
همراه با خواننده زمزمه کردم:
romangram.com | @romangram_com