#ایسکا_پارت_64

پوفی کشید و گفت:

- مرده‌شور خودت و نظرات داغونتو ببرن! هیچیت مثل آدمیزاد نیست!

- دقت کردی از اون موقع که زنگ زدی، یه بند داری فحش نثارم می‌کنی؟ به‌خدا از این همه لطف و مهربونی و قربون صدقه شرمنده شدم.

آهی کشید و با لحن آروم‌تری گفت:

- خب دلم برات تنگ شده عوضی. خیلی وقته که خبری ازت ندارم. اونم منی که این همه بهت وابسته‌م و مدیون!

سرعت دویدنم رو کم کردم. عرق، همه‌ی صورتم رو پر کرده بود. حوله‌ای که دور گردنم بود رو برداشتم و صورتم رو باهاش تمیز کردم. نفسم رو بیرون دادم.

- مدیون؟ مدیون چرا؟

چند لحظه‌ای مکث کرد و بعدش با صدای غم زده‌ای گفت:

- خبر دارم چه بلایی سر مسیح آوردی. واقعاً نمی‌دونم چه‌جوری ازت تشکر کنم. در حقم خواهری کردی.

- بیخیال اون بی‌خاصیت. حقش بود!

آهش رو بیرون داد. دلم نمی‌خواست صنم همیشه خندون و شاد رو این‌جوری دپ ببینم.

- راستی عکس جدیدت رو که گذاشتی توی اینستا دیشب دیدم. چقدر هیکلت قشنگ شده بی‌شرف! چه بلایی سرش آوردی؟

تا این حرف رو زدم، حس و حالش از این رو به اون رو شد. اصلاً انگار دیگه مسیح نامی وجود نداشت. از این اخلاق کودکانه‌ش خوشم میومد. با دادن یه شکلات کوچیک، کل غماش یادش می‌رفت.

- جدی میگی؟ واقعاً تغییری توی هیکلم حس میشه؟ پدرم دراومده! چند وقته دارم فشرده بدن‌سازی کار می‌کنم. می‌خوام کمرم باریک‌تر شه. هنوز یه خرده پهلو دارم و اینکه خیلی نامردی! اگه عکسو دیدی چرا لایک نکردی؟ هنوزم توی لایک کردن گشادی؟

- بابا من هیچ‌وقت لایکر خوبی نبودم. اون‌قدرم بیکار نیستم که بخوام وقتمو پای این‌جور چیزا بذارم.

- دست شما درد نکنه یعنی همه‌ی ملت بیکارن و شما پرکار و مشغولید؟

لبخند کجی کنج لبم نشست.

- نه‌خیر! حرف تو درسته! من خیلی گشادم! حالا چی‌شده که داری ورزش می‌کنی؟ همیشه از این‌جور چیزا فرار می‌کردی اونم بدن سازی!

هیجان صداش بیشتر شد و تندتند گفت:

- اصلاً یادم رفت واسه چی بهت زنگ زدم. دو هفته دیگه عروسیمه. تا اون موقع میای ایران. فهمیدی؟


romangram.com | @romangram_com