#ایسکا_پارت_62

صدای بم و محکمش، آرزوهای ناب و پرشور نوجوونی رو به قلبم سرازیر کرد.

- چرا خود قشنگت رو از همه پنهون می‌کنی؟ چرا نمی‌ذاری کسی صدای قهقهه‌های شیرینت رو بشنوه و لـ*ـذت ببره؟ چرا نمی‌ذاری اعجاز لبخندت، درد هر بی‌درمونی مثل منو درمان کنه؟

روی نگاه کردن به چشماش رو نداشتم. نمی‌دونم این همه خجالت به یک باره از کجا سر درآورد. نمی‌دونم و نفهمیدم چه‌طوری! انگار دیگه اون نیازی نبودم که کل زندگیش رو میون خارجی‌های بی‌تفاوت گذرونده. شده بودم یه دختر ایرانی که هرچقدرم شیطون و فضول باشه، باز هم وقتی توی شرایط خاصی مثل الان قرار بگیره، شرمش بر اون همه حرارت و شیطنت غلبه می‌کنه.

دستم رو با ملایمت ول کرد و به صندلیش تکیه داد.

- ازت ممنونم. ممنونم که نرفتی و تنهام نذاشتی. ممنونم که توهینام رو تحمل کردی و به روی خودت نیاوردی. ممنونم که به‌خاطر عوض کردن حال من، خودت رو عوض کردی و شدی نیاز واقعی! ممنونم.

چشماش رو بست و با لحن گرم و پر از آرامشی گفت:

- چه خوش گفت احمد شاملو. چه واقعی گفت «شما که زیبایید تا مردان، زیبایی را بستایند و هر مردی که به راهی می‌شتابد، جادویی لبخندی از شماست و هر مرد در آزادگی خویش، به زنجیر زرین عشقیست پای بست، عشقتان را به ما دهید، شما که عشقتان زندگیست و خشمتان را به دشمنان ما، شما که خشمتان مرگ است»

در سکوت روندم. سکوتی که به‌خاطر بودنش، باید از امید تشکر می‌کردم. سکوتی که قطعاً من و شاید هم خودش بهش احتیاج داشتیم. به من گفت یه دختر ایرانی الاصل، برعکس بقیه که همیشه بهم می‌گفتن فرنگی و یخ زده. بهم گفت لبخندهات می‌تونه درد‌ها رو درمان کنه، برعکس بقیه که می‌گفتن وقتی لبخند می‌زنی انگار داری کسی رو تمسخر می‌کنی. بهم گفت شرم دخترونه‌م قشنگه، در صورتی که خیلیا این شرم رو به دخترای آفتاب مهتاب ندیده و احمق نسبت می‌دادن. کسایی که بیخودی و از روی سنتی بودن این حیا رو دارن! اون خیلی چیزا گفت. شاید خودش نمی‌دونست؛ اما شنیدن این حرف‌ها حسابی منقلبم کرد. همین حرف‌های به ظاهر ساده، شوقی رو به وجودم سرازیر کرد که هیچ چیز دیگه‌ای نمی‌تونست جاش رو بگیره. اون گفت عشق ما زندگیه. اون معتقد بود که فقط عشقمون زندگیه، بهش ایمان داشت و به خودش ایمان داشتم. اون جسم یه زن براش مهم نبود. اون عشق ما رو زندگی می‌دونست نه انداممون رو.

اون یه مرد بود. یه مرد که از ازل خدا برای مردونگی آفریدش. یه مرد که نشون می‌داد مرد‌ها باید این‌جوری باشن! مرد بودن یعنی این شکلی بودن.

«تا تو با منی زمانه با من است

بخت و کام جاودانه با من است

تو بهار دلکشی و من چو باغ

شور و شوق صد جوانه با من است

یاد دلنشینت ای امید جان

هر کجا روم روانه با من است

ناز نوشخند صبح اگر توراست

شور گریه ی شبانه با من است

برگ عییش و جام و چنگ اگرچه نیست

رقـ*ـص و مـسـ*ـتی و ترانه با من است

گفتمش مراد من به خنده گفت


romangram.com | @romangram_com