#ایسکا_پارت_53

از جاش بلند شد و به‌سمتم اومد.

- حرف رو نپیچون نیاز که اصلاً خوشم نمیاد از این اخلاق گندت! پاشو بیا ببینم.

دستم رو گرفت و به‌سمت خودش کشید. با تشر گفتم:

- هی چی‌کار می‌کنی تو؟

همون‌جور که دستم رو فشار می‌داد، به‌سمت پیست میرفت.

- می‌خوام بهت خوشی کردن رو یاد بدم.

دستم رو کشیدم؛ اما ول نکرد و محکم‌‌تر نگهش داشت. با کلافگی گفتم:

- دیو من نمی‌خوام برقصم. ولم کن!

بی‌توجه به حرفم، کشیدم وسط و من رو میون بازوهاش گرفت.

- چرت‌وپرت نگو! معلوم بود داری برای یه ثانیه رقصیدن له‌له می‌زنی.

خشک سرجام ایستادم و سعی کردم باهاش همکاری نکنم. بعضی وقتا به‌شدت زبون نفهم می‌شد. گفتم:

- خب که چی؟‌ آره دوست دارم برقصم؛ اما نمی‌خوام! تو هم نمی‌تونی مجبورم کنی.

آهنگ شاد و پرهیجانی داشت پخش می‌شد. همون‌جور که داشت می‌رقصید، من رو هم به‌زور توی بغلش تکون داد.

- این‌قدر سرسختی نکن دختر! خودتو رها کن بذار یه خرده از این زندگیه بی‌روحی که درست کردی، واسه خودت لـ*ـذت ببری احمق!

دستم رو مشت کردم و محکم به تخت سـ*ـینه‌ش زدم که بره عقب. از کارا و حرفاش حرصم گرفته بود.

- دلم می‌خواد زندگیم بی‌روح باشه. تو چی‌کار به کار من داری؟ وای دیوید ولم کن بذار برم!

خوشم نمیومد بالاجبار کاری رو انجام بدم. شاید اگه مثل آدم پیشنهاد می‌داد و یه خرده اصرار می‌کرد، قبول می‌کردم و بدون هیچ بحثی از اون رقـ*ـص دونفره لـ*ـذت می‌بردم؛ اما اون مثل یه گاو وحشی عمل کرد و منم هار شدم.

در حال کل‌کل کردن بودیم که اون آهنگ تند و شاد با یه آهنگ رمانتیک و آروم عوض شد. دیوید ساکت شد و بعد از یکی-دو ثانیه یه لبخند شیطنت‌آمیز روی لبش نقش بست. صاف ایستاد و ولم کرد. دستام رو به کمرم زدم و با غیظ گفتم:

- کرمت خوابید؟ برم سرجام بتمرگم؟

حرفم رو قطع کرد و دستم رو توی دستش گرفت.


romangram.com | @romangram_com