#ایسکا_پارت_34


- می‌خوای همراهت بیام؟

پوف! این پسر نمی‌خواست بذاره که مؤدب باشم.

بازم بدون رودربایستی، پرسیدم:

- چرا می‌خوای سرخر شی؟

خندید و دستش رو روی شونه‌م گذاشت. مجبور شدم بایستم، به‌سمت خودش برگردوندم. روی صورتم خم شد و با نوک انگشت روی بینیم زد. لبخند هنوز روی صورتش خودنمایی می‌کرد.

- تو که می‌دونی دل من پیشت گیره، چرا روزبه‌روز داری بدتر می‌تازونی؟

توی چشمای عسلیش، خیره شدم. پیام، هم‌بازی دوران بچگیم و حامی روزهای سختم، مرد رویاهای من نبود. این پسر هنوز خیلی پسر بود و زندگیش توی باشگاه و کلوب و قمار خلاصه می‌شد. این پسر نمی‌تونست مرد من بشه.

- دلت به چیه من گیره؟ پولم یا قیافه‌م؟

لبخند از روی لبش پر کشید و صاف سر جاش ایستاد.

- دقیقاً منظورت چیه؟ واقعاً منو این‌جوری شناختی؟

با انزجار رومو برگردوندم و گفتم:

- جنس تو کلاً این‌جوریه. همتون دنبال زیبایی‌های جنس مخالفتونید.

چونه‌م توی دستش مشت شد و مجبور شدم که بهش نگاه کنم، با همون جسارت و سرکشی همیشگی چشم‌های تیره‌م.

- خودت می‌دونی نیاز که از تو خوشگل‌تر و پول‌دارتر و بااخلاق‌تر زیاد دارم. احمق! من تو رو برای خودت می‌خوام، تو رو می‌خوام با همین اخلاق گندت، همین سردیت. می‌خوامت چون بدجور به دلم نشستی.

چونه‌م رو از توی دستش بیرون کشیدم و بی‌پرده گفتم:

- ادعای علاقه نکن. با همین حرفایی که زدی، ثابت کردی که هنوز منو نشناختی. هنوز نفهمیدی که من یخ نیستم، بی‌احساس نیستم. نه تو و نه هیچ‌کس دیگه‌ای اینا رو نفهمیده. تویی که هنوز نتونستی منو بشناسی، چجوری می‌تونم ازت انتظار داشته باشم که در آینده به‌عنوان پارتنرم درکم کنی؟ برو با هم‌سطحای خودت باش پیام.

و بلافاصله بعد از این حرفا دوباره مشغول به دویدن شدم.

- نیاز...

ایستادم و به‌سمتش برگشتم و خیلی جدی گفتم:

- اگه یه‌بار دیگه در مورد این مسئله بخوای حرفی بزنی، رابطمو باهات کات می‌کنم. حالا هم از خونه‌م برو بیرون که خیلی کار دارم.

romangram.com | @romangram_com