#ایسکا_پارت_3
نیمنگاهی به او انداختم و با خنده گفتم:
- حالا چته تو؟ چرا اینقدر توپت پره؟ امشب از بس وحشی شدی که میترسم قبل از اینکه برسیم برج میلاد با این ناخنای درازت چشمامو از کاسه دربیاری.
لبخند گشاد و دندوننمایی روی صورتش نقش بست و با شیطنت گفت:
- میخواستم گربه رو از همون اول دم حجله بکشم که بعداً نخوای هی گیر بدی و ایراد بگیری.
خندهی بلندی کردم و گفتم:
- بدجنسترینی.
و بلافاصله بعد از یه مکث چند ثانیهای، پرسیدم:
- راستی حالا کیا اونجا هستن؟
- بچههای خانه ترانه که هستن؛ چون اکثراً با رضا دوستن.
- اوه لالا، پس حتماً جمع پسر خوشکلای مجلس جمعه.
- آره. یه جوری آب از لبولوچهت راه افتاده که هرکی ندونه فکر میکنه که حالا میری پیششون و کلی باهاشون گرم میگیری. بدبخت نمیدونه که مثه سگ چجوری پاچشون رو گاز میگیری.
راست میگفت. مردهای کمی توی زندگیم وجود داشتن، هیچوقت نمیتونستم با اکثرشون ارتباط خوب و دوستانهای برقرار کنم، یه گارد ناخودآگاه نسبت به همشون داشتم. از اینم نباید گذشت که یهخرده آنارشیست بودم و خودشیفتگی بیش از حدم باعث نمیشد که هر کسی رو در ردهی خودم ببینم.
نیشخندی زدم و گفتم:
- ممکنه که از قیافهشون خوشم بیاد؛ اما هیچکدوم در حد من نیستن.
چپچپی نگام کرد و گفت:
- تو باز رگ منم منمت قلنبه شد؟ خواهرم از من به تو نصیحت، با این اخلاق خوشگلت فقط مواظب باش که تبدیل به ترشی لیته نشی.
آخ که چقدر به این اصطلاح مسخره حساس بودم! جدی شدم و توی جلد نیاز همیشگی رفتم. با دست راستم که آزاد بود، قسمتی از موهای لَخت و رنگشدهی بلوندم رو زیر روسری حریرم هل دادم و در همون حین گفتم:
- باکمالمیل از این ترشیدگی استقبال میکنم. چرا شما دخترا اینقدر ذهنتون بستهست؟ همهچیز که ازدواج نیست. اکثر مردا فقط دنبال یه چیزن و حتی اگه بخوان ازدواج کنن، بیشتر به خاطر همونه. ارزش ماها رو در همین حد میدونن. به نظر من عشق دنیا میارزه به تمام این عشق و عاشقیایی که بین دخترپسرای الانه و با یه فوت از بین میره.
صنمهم جدی شد و با لحن آرومی در جوابم گفت:
- نیاز. خودتم خوب میدونی که همیشه افکارت با دخترای دوروبرت فرق داشته، میتونم ذهنیتتو درک کنم؛ اما دوست ندارم که بدون عشق به یه مرد زندگی کنم.
romangram.com | @romangram_com