#ایسکا_پارت_24


- برای من فرقی نمی‌کنه؛ تابع جمعم.

- نمی‌خوام تعارف کنی. اگه خسته‌ای یا حالشو نداری، می‌ذاریم برای سه-چهار ساعت دیگه.

اومدم جوابش رو بدم که قبل از من، صنم پیش‌دستی کرد و بالشتش رو محکم به‌سمت مازیار پرت کرد. با صدای جیغ‌جیغوش گفت:

- دِ آخه ابله، مگه نیاز تعارف حالیش میشه؟ یه‌جوری حرف می‌زنی که انگار نمی‌شناسیش. وقتی میگه میاد، میاد دیگه. چرا این‌قدر قضیه رو کش میدی؟

مازیار که اصلاً انتظار این حرکت صنم رو نداشت، بنده خدا چشماش از تعجب گرد شد. سری تکون داد و بعد از اینکه دیوونه‌ای نثار خواهرش کرد، رفت.

وقتی از حموم بیرون اومدم، صنم رو غرق خواب دیدم. این‌قدر عمیق و قشنگ خوابیده بود که یه لحظه حس کردم که من هم خیلی دلم می‌خواد که بخوابم. دهنش نیمه‌باز بود و روی تخت چمباتمه زده بود. صدای آه و ناله‌ی خفیفی که از دهنش بیرون میومد، خنده رو روی لبم آورد. موهای کوتاه پرکلاغیش روی سفیدی بالش تضاد قشنگی رو به وجود آورده بود.

سمت صورتش خم شدم و آروم صداش کردم.

- صنم؟ صنم نمی‌خوای بیدار شی؟ نیم‌ساعت دیگه می‌خوایم بریما.

یه میلی‌متر هم تکون نخورد، شونه‌ش رو به‌‌آرومی تکون دادم.

- خانوم؟ صنم؟ بیدار شو.

بازم انگارنه‌انگار. ابروهام رو بالا انداختم و مستأصل نگاهش کردم. این‌ دفعه شونه‌ش رو با شدت بیشتری تکون دادم.

- هی صنم! بیدار شو دیگه.

انگار مرده بود. اصلاً متوجه این‌همه تکون‌دادن و صدازدن نمی‌شد. صاف ایستادم و با اخم نگاهش کردم، نکنه باید از روش مخصوص به خودم استفاده می‌کردم؟

پوفی کشیدم و به باسنش نگاه کردم، یه لبخند شیطانی روی لبم نقش بست. برای اجرای حرکتم، مدل خوبی خوابیده بود. سمت باسنش رفتم و با پام محکم به باسنش ضربه زدم.

صدای جیغش بود که با خنده‌هام قاتی شد. وقتی که پام به باسنش خورد، همچین بالا پرید که ناخواسته از شدت خنده روی زمین نشستم. فحش بود که داشت به من می‌داد، هیچی در جواب فحش‌هاش نمی‌گفتم و فقط با خنده نگاهش می‌کردم تا خودش رو خالی کنه. از سرش دود بلند می‌شد.

با همون جیغ و داد گفت:

- هرهرهر. دختره‌ی بی‌شعور نفهم نمی‌گی سکته می‌کنم که مثل گراز بیدارم می‌کنی تو؟

اشکی رو که از گوشه‌ی چشمم پایین اومده بود با انگشتم گرفتم. با لبخند از جام بلند شدم و به‌سمت آیینه رفتم، در همون حالم جواب دادم:

- تقصیر خودته، هرکاری کردم بیدار نشدی. بیست دقیقه به چهاره، به‌جای غرزدن پاشو آماده شو.

درحالی‌که داشت زیرلبی بهم فحش می‌داد، کش‌وقوسی به بدنش داد و به‌سمت دستشویی رفت.

romangram.com | @romangram_com