#ایسکا_پارت_102


ماریا کسی بود که مسئول هماهنگ کردن کارای ما برای ایتالیا بود. می‌خواستیم برای دو هفته‌ی دیگه بریم اونجا. کنسرت داشتیم. حالا هم ازم آمار دقیق گروه رو می‌خواست. اولین بار بود که می‌خواستیم کنسرت بذاریم و امید باید تعیین می‌کرد که چه کسایی رو می‌خواد با خودش ببره. همین امروزم باید بهش آمارو می‌دادم. می‌خواست سالن و هتل رزرو و تبلیغ کنه و توی سایت رسمی موسیقی اسامی رو هم وارد کنه. حالا اینکه چقدر به‌خاطر دیر خبر دادنش دعواش کردم، بماند.

می‌تونستم لج کنم و چند روز دیگه اسامی رو واسه‌ش بفرستم، در واقع هیچ غلطی نمی‌تونست بکنه؛ اما نمی‌خواستم یه مشکل احتمالی برای گروه پیش بیاد. اگه کارامون به برنامه و بدون لج‌بازی پیش می‌رفت بهتر بود. این کنسرت، اولین کنسرت بود و اهمیت زیادی داشت.

آخر سرم بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم و غرورم گوشی رو برداشتم. شماره‌ش رو گرفتم.

سگ خور!

- بله؟

نیاز بی‌جنبه باز تو صداش رو شنیدی و قبلت توی دهنت اومد؟ نفسم رو نامحسوس فوت کردم و با یخ‌ترین حالت ممکن گفتم:

- باید ببینمت در مورد کنسرت می‌خوام باهات صحبت کنم.

صدای اونم از من بدتر بود!

- من الان وقت ندارم.

حالا از شدت عصبانیت داشتم می‌مردم؛ اما با خونسردی ظاهری گفتم:

- باشه پس مشکلی نیست! میگم ماری بی‌خیال کنسرت بشه!

کمی مکث کرد و گفت:

- دارم میرم باشگاه بیا اونجا. آدرسش رو برات می‌فرستم.

باشگاه؟ آخه باشگاهم جا بود برای قرار ملاقات؟ از این‌جور محیط‌های عمومی به‌شدت بدم میومد. اومدم اعتراض کنم که تلفن قطع شد.

با تعجب گوشی رو از خودم جدا کردم و بهش خیره شدم.

چی‌کار کرد الان؟ روی من قطع کرد؟ بدون خداحافظی؟

آخ امید! چقدر بعضی وقتا دوست دارم با دندونام اون عضله‌های لعنتیت رو تیکه‌‌و‌پاره کنم.

از ماشین پیاده شدم و به برج بسیار بلند و شیک رو‌به‌روم نگاه کردم. عینک آفتابیم رو روی سرم گذاشتم و سوت کشداری زدم. چه‌قدر معماری جالب و مدرنی داشت. توی یکی از معروف‌ترین و گرون‌ترین خیابونای واشنگتن هم بود.

آدم ندید بدیدی نبودم؛ ولی فکر نمی‌کردم امید هم این‌جور جاها بیاد. پس معلومه خیلی به خودش می‌رسه. ماشین رو قفل کردم و وارد برج شدم. نگاهم رو از زرق و برق خیره‌کننده‌ی فروشگاه‌های لوکسش گرفتم و یه راست توی آسانسور رفتم.

همیشه از ساختمونای بلند بیزار بودم. وقتی آسانسور می‌خواست بره بالا یا بیاد پایین، حالت تهوع بدی بهم دست می‌داد؛ چون سرعتش خیلی زیاد بود.

romangram.com | @romangram_com