#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_87
با حرص دنده عوض میکنم وزیر لب میگویم:
- من میخوام که رو به روشن.
***
وای.وای.هستی ! آخ که همیشه کله ام را میخوری! از امیر میگوید.از اخلاقهای خوب و بدش.از ویژگی هایی که فکرش را هم نمیکرد در او یافت شود!
خنده ام میگیرد این امیر کجا و امیرِ مسافر کجا؟
وقتی احساس خطر کرد.وقتی حس کرد که هستی از دستش میپرد مثل مرغ پر کنده به من پناه اورد ” نگار خانوم…این…هستی داره چیکار میکنه؟”
خنده ام را کنترل کردم و گفتم” هستی؟ چیکار داره میکنه مگه؟” چنگی به مویش میزند .دست به کمر نفسش را فوت میکند ” خوشم نمیاد با این پسره گرم بگیره” ابرو بالا میاندازم و با خنده میگویم” ببخشید؟ خوشتون نمیاد؟” خسته و کلافه میگوید” بگید بکشه کنار.من که میدونم این بچه بازیا مالِ چیه؟ بهش بگین امیر .بگین تمومش کنه.بگین بذاره همونطوری که تو ذهنمه بمونه!”
و من فهمیدم رهام نسخه های دیگری هم دارد! مغرور و سرسخت.میمیرد تا حرفش را بزند! میمیرد تا بگوید میخواهمش.هستی برایم مهم است! مثل رهام.عین او!
- اییش امشب این ایکبیری رو چیجوری میخوای تحمل کنی؟
هستی ضربه ای به کتف فیروزه میزند:
- این چه طرز حرف زدنِ؟
میخندم و بی خیال خیارم را پوست میکنم:
- دقیقا کدومشون؟
لب و لوچه میاید:
- همون یلدای دگور دیگه!
خنده ام عمیقتر میشود! دگور؟ خدایی به او نمیاید! شانه بالا میاندازم:
- مجبورم دیگه.مجبور!
هستی چشم غره میرود :
- حالا واسه من بساط غیبتشون و پهن کردن! نگفتم کنارِ من از این حرفا ممنوعه؟
-اه.بمیر توام بابا! حالا واسه من ادا میاد!
هستی بی حرف استکان ها را جمع میکند و بیرون میرود.تشری به فیروزه میزنم که این طرز صحبت و رفتار نیست. و این “بمیر توام بابا” هم برای بنده صدق میکند!
romangram.com | @romangram_com