#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_49
خودم را لوس میکنم! گل را جلوی صورتم میگیرم و با صدای گرمی میگویم:
- منت کشی.منت کشی!
نمیدانم چه عکس العملی دارد!
با خنده ای که حالا عمیقتر است از کنار دستِ گل سرکی میکشم!
لبخند یواشی که روی لبانش نشسته ، آرام آرام آسوده میکند خاطر پریشان مرا!
دسته گل را میگیرد و با چشمان آرامش نگاهم میکند! نزدیکتر میاید، از روی شال گوشم را میب*و*سد و آرام زمزمه میکند:
- فضای این پارک برای پرواز کمِ…
میخندم! دستش را میگیرم و میفشارم:
- پرنده شدی آقا؟
چشمانش را میبندد و باز میکند:
- یه پرنده زمینی!
لبخندم عمیقتر میشود و او باز میگوید:
- بریم خونه؟
سر کج میکنم و با نگاه شیطانی میگویم:
- فضای خونه ی فسقلی از پارک خاطره انگیز بازتره؟
میخندد. از آن خنده های خسته ای که صدایش برایم آواز است:
- جغرافیای تنِ تو وسیع ترین فضای خاطره انگیزه!
دستش را میفشارم و لبم را میگزم:
- چیه؟ دیگه باید عادت کرده باشی! من فقط حرف میزنم، پای عمل که میرسه،خودت نمیذاری!
- تیکه میندازی؟
میخندد:
romangram.com | @romangram_com