#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_42
سر کج میکنم:
- برای چی باید دروغ بگم؟
- چرا پس ب*و*ست میکنه؟
چرا همین ب*و*س*ه های بی اشکال اینقدر برایش سنگین تمام شده؟
- میگم دیگه ب*و*سم نکنه!
میدانم باید بگویم ” رادین جان باید عادت کنی” اما نمیگویم!
- امشب دوتایی بریم؟ خوب؟
چشم روی هم میگذارم:
- چشم! دوتایی میریم!
***
از ماشین که پیاده میشویم یغمای بیقرار را درست رو به روی در بزرگ خانه میابم…سراسیمه خودش را به ماشین میرساند.با صدای بلندی میگوید:
- کجایی؟ هان؟
رادین را از صندلی عقب ب*غ*ل میکنم:
- آرومتر خوابه.
چنگی به موهایش میزند و پول آژانس را حساب میکند.
در حالی که تند تند به سمت خانه میروم ، او هم کنارم میدود:
- چرا جواب زنگامو نمیدادی هان؟ نگار مردم از استرس.کجا بودین؟
نگاهش میکنم:
- رفته بودیم بیرون یه کم بگیردیم.دوتایی بگردیم.کلیدمو از کیف دربیار!
- نگار.دارم باهات حرف میزنم
نگاه در نگاهش میدوزم:
romangram.com | @romangram_com