#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_39


دستش را به کمر میگیرد:

- عمو عمو داره میریزه.

یغما بلند میخندد و رادین سریع جوابش را میدهد:

- آره.بله.خیلی.

یغما حرفی ندارد اما اذیت کردنش گل کرده است:

- چندتا؟

رادین بیقرار تر میگوید:

- عمو اذیت نکن.

- نه دیگه باید بگی.

رادین معذب برمیگردد و نگاهم میکند:

- نگاری.اینجا خیس میشه ها!

دلم برایش ضعف میرود.ب*غ*لش میکنم و تنه ای به یغما میزنم:

- اذیتش نکن پررو!

رادین محکم گونه ام را میب*و*سد و در دستشویی را میبندد.

میخواهم برگردم که یغما محکم میگیرتم:

- شاخ شدی خانم!

تنها میخندم.جوابش را نمیدانم.من با وجود رادین جرئتم زیاد میشود!

روسریم را میکند:

- چرا موهاتو رنگ نمیکنی؟ یه بار چه رنگی بود؟ قهوه ای؟ روشن بود موهات.

لبخند کمرنگی میزنم:

- نسکافه ای.

romangram.com | @romangram_com