#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_36
- تاحالا فالوده نخوردی نه؟
میخندد:
- نه.از کجا فهمیدی؟
- معلومه.نمیخوای راه بیفتی؟ دیر شده ها!
- دقیقا چی دیر شده؟
- بابا زشته به خدا دوباره مثه دیشب دیر میریم هم رادین اذیت میکنه هم مامانت دلخور میشه!
ابرو بالا میاندازد:
- اول یه قول باید بدی!
- قول؟ قولِ چی؟
انگشت اشاره اش را بالا میاورد:
- دیگه جلو مامان اینا منو ضایع نمیکنی!
لبخندم را بزور جمع میکنم:
- من؟ من کی ضایعت کردم؟
- یعنی کلِ این سه روز و سوتیا و کنف کردنا رو یادت بیارم؟
راست میگوید در این چند روز برای شیرین کردن خودم و اینکه حرفی برای گفتن داشته باشم زیاد کنفش کردم.از مسائلی گفتم که نباید میگفتم و بعد از آن بدجور پشیمان شده ام!
- باشه.ببخشید .قبول!
- دوم.
دستم را بالا میاورم:
- وایسا ببینم گفتی یه قول.
دستم را میگیرد و روی ته ریش زبرش میکشد:
- این یکی وظیفست، دستوره، امره. هرچی هست عرض نیست. قول نیست، اجازه نیست!
romangram.com | @romangram_com