#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_32
- بی ادب شدیا!
جیغ میزند:
- منو عصبانی نکنا.از همین سوراخا میزنم لهت میکنم!
بلند میشوم و دستهایم را میشویم:
- ببین قربونت برم پول تلفنت زیاد میشه.اینقدر بیخودی حرافی نکن که حرف زور تو کتِ من نمیره!
- تو فقط پات برسه تهران میدونم چیکارت کنم.
- ایشالا که نمیرسه! همین تو راه یه چاله هوایی.تصادفی چیزی میکنیم میمیرم!
میخندد:
- ایشالا .این یغمای بیچاره از دستت یه نفس راحت میکشه!
با ناز میگویم:
- این یغمای بیچاره بدون من نفس نمیکشه!
- چه خودشم تحویل میگیره.
جلو در دستشویی میایستم با همان لبخند دستانم را تکان میدهم:
- نه خدایی دروغ میگم؟ جونِ نگار.
میدانم از تاسف سرش را تکان میدهد و لبخندی که آرامشش را دوست دارم روی لبانش مینشیند:
- نه.نه دورغ نمیگی اما اینقدرم به احساسات یه مرد متکی نشو! همیشه ساعت دوازده نمیمونه قربونت برم!
در را میبندم و گوشی را بین کتف راست و گوشم میگذارم:
- یک میمونه؟
- دارم جدی حرف میزنم دلقک!
- اوف.چقدرم که این ویژگی به من و شخصیتم میاد!
نفس عمیقی میکشد.این نفس عمیق با این هستی همیشگی سازگار نیست.چندبار دستم را تکان میدهم و با حوله خشک میکنم:
romangram.com | @romangram_com