#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_29
لباسم را تعویض میکنم .کناری ترین نقطه تخت درست کنار رادین دراز میکشم! هزاران بار میب*و*سمش.از جسم خوابیده اش عذر خواهی میکنم! و میگویم که چقدر برایم عزیز است!
از پشت ب*غ*لش میکنم. چراغ ها خاموش میشود و هالوژن های دیواری روشن!
از پشت ب*غ*لم میکند و این.چقدر این زنجیره محبت را دوست دارم! چقدر قشنگ است! بدون اینکه برگردم میگویم:
- یغما!
- جانم؟
- به نظرت.تاصبح له نمیشیم سه تایی؟
میخندد. زیر گوشم را میب*و*سد. چانه اش را روی شانه ام میگذارد:
- اگر منظورت اینِ که بنده برم رو کاناپه باید بگم متاسفم . اندازه سه هفته و دو روز باید ب*غ*لت کنم!
میخندم.
- باشه پس من میرم.
میخواهم بلند شوم که کمرم را محکم میگیرد و با خنده پرت میشوم روی س*ی*ن*ه اش.انگشتش را روی لبم میگذارد:
- هیش.آرومتر دخترجون.بیدارمیشه یقه جفتمونو میگیره ها!
چقدر از شوخی های به جایش خوشم میاید! اصلا چند ماهیست که بدجور از همه چیزش خوشم میاید! بدجور شیطنت هایش به دلم مینشیند. بدجور خنده هایش خوشحالم میکند. بدجور دلخواه من شده.اما!
باز هم ته این قلب لعنتی نزدیکی بیش از این را نمیپذیرد! من یغما را از دور دوست تر دارم!
از همین فاصله اندک!
با اینکه دورش میکنم اما در پس هر خواستن که بحث به باریکه راه ها به نگاه های شیطانش ختم میشود دلم قیلی ویلی میرود!
بی هوا گونه زبرش را میب*و*سم و سریع سرم را عقب میکشم. او نمیگذارد عقبتر بروم.میترسد نگاهم.من به تو اعتماد کرده ام.باز از من ب*و*س*ه های نخواستنی نخواه!
گونه مردانه اش را به گونه زنانه ام میچسباند. با یک دست موبایلش را درمیاورد و بی هوا تر از ب*و*س*ه من عکس میگیرد!
به بازویش میکوبم:
- مسخره. چشمام بسته بود.یه خبری بده خو!
میخندد:
romangram.com | @romangram_com