#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_27


***

نهار را با دلخوری نگاه یغما، با شادی چشمان رادین ، با دل چرکینِ من ! نهار را در رستوران هتل صرف میکنیم!

زیر چشمی ناراحتی اش را مینگرم. کلافه قاشق و چنگالش را در ظرف میگذارد!

رادین بی توجه تند و تند قاشق بر دهان میگذارد.عصبی میشوم از حالمان.از جومان.بی اختیار میگویم:

- این چه وضعِ خوردنه رادین؟

دستمال کاغذی را بیرون میکشم و با غیظ دور دهانش را پاک میکنم. برنجی را که روی یقه اش افتاده را تکان میدهم .دستم را عقب میکشم که ناخنم با چانه اش اصابت میکند و خراش کوچکی ایجاد میشود! دستم میلرزد و نمیدانم با این وضع آشفته چه کنم! بالاخره صدای یغما درمیاید:

- معلوم هست چیکار میکنی نگار؟

رادین اشک در چشمانش جمع میشود.بغ میکند و دست به س*ی*ن*ه به صندلی تکیه میدهد!

دستانم را حائل پیشانی میکنم و آرنجم را روی میز میگذارم. نفسهای عمیق من و نچ نچ های بی مفهوم یغما این سکوت سنگین را ملال آور تر میکند.

ضربه ی آرامی روی رانش میزند و زمزمه میکند:

- لا اله الا…

برای چه مواخذه ام میکند با نگاهش؟ برای نزدیکی که نمیخواهم؟ برای ب*و*س*ه ای که دلش را ندارم؟ میدانم مقصر این سنگینی منم اما…

دستم را میگیرد.روی رانش میگذارد.داغی دستانم و سرمای پایش.و این یعنی ما حتی در دما هم باهم تفاهم نداریم!

و این یعنی دارد ناز میکشد! و این یعنی دارد دلخوری ها را بر طرف میکند. و این یعنی من خوادخواه تر میشوم!

میدانم.میدانم این دلخوری و دوری همه تقصیر من و نادیده گرفتن نیازهای یغماست اما چه کنم؟

اگر با فکر او به رخت دلش پا بگذارم اسمش خ*ی*ا*ن*ت نیست؟

اگر زیر بارش ب*و*س*ه هایش چتر دلم از رهام خیس شود نامش خ*ی*ا*ن*ت نیست؟

بگذار فراموشش کنم و تو جایگزین شوی.دو مرد در دل یک زن جای نمیشوند.باور کن!

و این یعنی چقدر رهام خوب بود که هنوز از دل و عقلم نرفته است.

و این یعنی ده قدم یغما.

دستم را روی دستانش میگذارم.

romangram.com | @romangram_com