#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_15


- وا مادر مگه چیکار داری که وقت نمیکنی؟

روی اولین مبل مینشینم.چه بگویم؟ من که کاری ندارم.چیزی نمیگویم.سری میکشم.دوباره دکوراسیون خانه را تغییر داده و مبلها و رنگ وسایل را عوض کرده اند.چه دلخوشی دارند!

- مبارکه .

چایی رو به رویم میگذارد:

- خیلی وقته.

- امیرعلی نیست؟

- نه رفته استخر! یغما کی میاد؟

نگاهی به ساعت مچی ام میاندازم:

- گفت دوازده میام.امروز پنجشنبست.زود میاد حتما.

سری تکان میدهد:

- راسی پس فردا خونه خواهرم دوره ست.اگه دوست داری بیا، با محبوبه از این حرفا نداریم.ناراحت نمیشه!

اما من ناراحت میشوم.این چه وضع دعوت است؟ سری تکان میدهم:

- نه مادر جون.مزاحم نمیشم!

شانه بالا میاندازد:

- هرجور راحتی!

راحتم.راحت!

یلدای بیست و سه سالِ میاید و میرود و تمام مدت از خواستگارهای دکتر مهندسش میگوید!

- تاره نگار من به این پسره گفتم اگر حتی قبل از من با کسی دوست بوده باشه نمیتونم قبولش کنم! میدونی برای یه مرد سخته که خوب با دختری ازدواج کنه که با کسی رابطه داشته باشه حالا چه بدتر که محرمم بوده باشه. برای یه دختر سخت ترم هست که آ*غ*و*ش مردش بوی یه زن دیگرو بده! اگر مردی یه دختری رو قبول کنه که عاشق بوده و محرمش بدون خیلی سخت قبولش کرده.البته خوب خیلیا شرایطی دارن که نیازمندن به ترحم.توش شکی نیست.

دلم میشکند.صدایش میاید.میشنوم! بغضم میگیرد.نیش کلامش میرنجاند قلبم را! خوب فهمیدم منظورش را!

به دستشویی پناه می اورم.به دیوار تکیه میدهم! میخواهم گریه نکنم اما نمیشود! نمیشود!

در آینه خیره میشوم.یغما! او برای بدست آوردن من خودش را به آب و آتش زد.برای یک مرد سخت است؟ کاش میگفتم که سخت تر زمانیست که پسرک میبیند شوهر داری و صاحب داری اما چشمش دنبال توست!

romangram.com | @romangram_com