#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_117


- نگار.همون روزای اول بریدم.نگار من بریده بودم و این عذاب وجدان داشت دیوانم میکرد.داشت خفم میکرد! میخواستم همه چیزو تموم کنم میخواستم رهامو برگردونم!

ناخوداگاه صدایم بالا میرود:

- پس چرا نکردی؟ چرا برنگردوندی؟

اوهم داد میزند:

- از همین روزا میترسیدم لعنتی! ازتو و از دست دادنت میترسیدم! ترسیدم نگار.

جیغ میزنم:

- این دوست داشتن نیست!

چیزی نمیگوید.رادین میدود سمتِ اتاق! رو به رویم زانو میزند! به تماشای شکستم مینشیند!

- نگار.من شوهرتم!

شکمم را چنگ میگیرم و با حرص و اشک میگوید:

- نگو.نگو.خریتمو به یادم نیار!

- نگار.من دوست دارم! با تمام حماقتم با تمام گ*ن*ا*هم. نگار! دوست داشتنِ تو تنها اتفاق صادقانه زندگیمون بود!

- یه اتفاق صادقانه به درد شروع یه زندگی نمیخوره! همونطوری که یغما به درد نگار نمیخوره! اصن میدونی؟ نگار به درد هیچ مردی نمیخوره! نگارِ بدشگون.نگارِ بد قدم! نگارِ بد.

گوشی از دستم کشیده میشود.رهامی که جدیدا هیچ کارش از روی عقل و منطق نیست! دوری و دوسال تنهایی جری اش کرده! خودش را مجاز میداند که هر چه خواست باید بکند!

موبایل را روز زمین میکوبد! لرزش دستانش خواب نیست! همان لایه ی نازک رهام من است! عصبیست! برای چه؟ هان؟ برای چه؟ برای تحقیر خودم؟ یا برای جیغی که در خانه اش کشیدم؟

پوزخندی میزنم:

- قوانین خونه رهام! یادم رفته بود صدام نباید از یه حدی بالاتر بره!

دست به کمر چنگی به مویش میزند.فریادش اتفاق جدیدی نیست:

- چرت نگو!

و من دیگر چرت نمیگویم! بی اعتنایی درس جدیدیست که در این دو روز تمرینش کردم!سخت است اما شدنیست! بلند میشوم اشکم را پاک میکنم به نماز میایستم! حرص دارد.از کجایش را نمیدانم! رو به رویم میایستد:

- وایسا ببینم.

romangram.com | @romangram_com