#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_114


- هه.دست از تلاش برندار.چشمِ یه ملت به توئه!

نگار.نگار؟ اصلا حالِ او گفتنی نیست!

و رهامِ بی دلیل عصبانی بلند میشود و به سمت اتاقش میرود:

- بهترِ زودتر رفع زحمت کنید! هه.مادر و پدرِ بیچارم میان واسه نبش قبرِ پسرشون!

رادین میدود سمت اتاق و نگاری که حالا حس میکند چقدر رودست خورده.نگاری که حس میکند چقدر کینه در دلش نشسته.نگاری که دلش میخواهد حتی همین رهامی که قوی بودن را بازی میکند بکشد! یغما را بکشد!

همه ی مردهای زندگی اش را بکشد .بکشد که اینقدر حقیرانه بازیچه شده!

نگاری که دلخور نمیشد! کینه نمیکرد.نگاری که درد میکشید و دم نمیزد!

نگارِ ساده مرد.همین مردِ بی انصاف زندگی اش او را به کشتن داد! یکبار با رفتنش و حالا با برگشتنش!

درماندگی بدترین حسی ست که انتهایش میفهمی نمیدانی با خودت باید چه کنی؟ این فقط یک حس است اما در دنیا واقعی هم عذابست وقتی نمیدانی با همین جسمی که هم از درون و هم از برون شکسته چه کنی؟ و حالا منی که دیگر نه خانه ای دارم نه سایه ی بالا سری و نه امیدی برای ادامه ی این تراژدی نفرت انگیز!

مردی که فرجه داده تا هرچه زودتر خانه اش را ترک کنم! مردی که مرا شکست و حالامیخواهد که خرده هایم را از خانه اش بیرون بریزم!

مردی که دیگر رحم و انصاف در وجودش مرده و این نگارِ بیچاره را دیگر قبول ندارد.قبول ندارد؟ حتی دلش نمیخواهد نگاهم کند.این را از سرقت چشمانش میفهمم! از تنفر و رنجشی که در صدایش موج میزند!

همه ی ان دردها به کنار.همه این نخواستن ها به کنار! حیف احساسی که برای یغمای بی وفایم خرج کردم!حیف روزهایی که با او حرام شد!

اشک از چشمانم سقوط میکند.حیف نگاری که به پای دو مرد سوخت! حیف من.

رادین به چهارچوب در تکیه داده و به اشکهایم به تکه تکه های نگار خیره شده!

- تو گفتی بابام دیگه برنمیگرده!

و او نمیفهمد که چه دردی دارد جواب دادن به سوالهای زجر آورش.نگاهش میکنم و تیشرت تاشده را توی چمدان میگذارم.این چمدان چند بار پر و خالی شده؟ حرفی ندارم! بی جواب سرم را پایین میاندازم و به مردنم ادامه میدهم !

چندیست مرده ام و رهام باورم نمیکند دیگر هیچ کس باورم نمیکند! تا به عزایم ننشیند مرگ این دل را قبول نمیکند!

کنارم مینشیند آرام میگوید:

- گریه نکن!

چه میگویی رادین؟ انگار که به آب بگویی خیس نباش! گریه نکنم پس چه کنم ؟

به پدر گفتم چندروزی را مهمان همان دوست قدیمی باشد! هر چه میگوید چه شده؟ میگویم هیچ فقط دیگر نپرس.فقط یک جوری یک خانه ای برای این دخترِ رانده و مانده ات جور کن!

romangram.com | @romangram_com