#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_دوم_پارت_10
فک منقبض شده اش یعنی یغمایی که تا به حال نگار ندیده بود.چه حماقتی! تو که درسها زیاد گرفته بودی نگار.
صدایش کمی بالا میرود:
- جوابمو بده.یعنی چی؟
بازهم بلند تر میشود:
- عطر اون لامصبو خریدی که چی؟ عطرشو خریدی که من…
این بار دیگر واقعا فریادی میکشد که دلم برای خنده هایش تنگ میشود.لباسش را با حرص از تنش جدا میکند:
- که این تن بوی اونو بده؟
دکمه بالای پیراهنش میافتد.بغضم میگیرد.نگارِ احمق.
او هم بغض دارد .ندارد؟ کف دستش را محکم روی میز میکوبد.این صدا از فریاد هم گذشته:
- که وقتی ب*غ*لت میکنم بوی گذشته و اون لعنتی حالتو جا بیاره؟
اشکم میچکد.خودکشی میکند.نگار .چه بگویم به تو؟ این نامش فریاد نیست.نمیدانم چیست اما هرچه هست کمی مانده تا پرده گوشم را پاره کند.
- بهت نگفتم اولین و آخرین باره ؟ بهت نگفتم فکره مردی رو که مرده از سرت بیرون کن.هان؟
در خود میلرزم.میترسم.رهام .نامش مردِ مرده است؟ نه نیست!
آن لبخندهای تمام نشدنی و آن لحن مهربان را باور کنم یا حقیقت رو به رو که تنم را میلرزاند؟
این اولین بار است.در تمام این دوسال اولین بار است که صدایش بالا میرود.فریاد میکشد.اولین بار است که اینگونه نفس میکشد.اولین بار است که اشکم را درمیاورد.اولین بار است که روی میز میکوبد اولین بار است که جای لبخند روی لبانش خالیست!
این اولین تنش بین ماست.من چه کردم؟ باز که پشیمانی.اه.نگار!
دستم را میکشد سمت خودش:
- چی کار داری میکنی؟
سرم را پایین میاندازم . فشار خفیفی به مچ دستم وارد میکند و مثل یه شی بی ارزش پرتش میکند سمت صاحبش.
کتش را برمیدارد.عطر را هم.در را میکوبد و من به اولین اختلاف این زندگی میاندیشم!
امروز برای سومین بار در تمام این دو سال به دیدن رهام رفتم.این قبر م*س*تطیل و این نوشته های غیر قابل باور.رهامی که نیست و گلهای خشکی که همیشه روی سنگ سرد خودنمایی میکند را دوست ندارم.
romangram.com | @romangram_com