#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_99


رادین لباسش را پوشیده. دامنم را می‌کشد:

- جونم؟

برس را دستم می‌دهد.

موهایش را شانه می‌کنم. ب*و*سه محکمی به گونه‌اش مینشانم.

- برم تو حیاط؟

- اره عزیزم برو.

میز را می‌چینم. قاشق‌ها را در ظرف می‌گذارم. صدای رهام می‌آید:

- نگار… نگار خانوم!

از پنجره خم می‌شوم:

- جانم؟ بیارم؟

- اره…

سینی را بدو بدو می‌برم. یغما خودش را به من می‌رساند و سینی را می‌گیرد. سلفون سالادها را برمی‌دارم و روی میز می‌گذارم. نوشابه‌ها را باز می‌کنم می‌خواهم داخل پارچ بریزم که صدای یغما از کنار گوشم می‌آید:

- این‌جوری نیست. بده من!

لبخند می‌زنم:

- نه ممنون. خودم انجام میدم.

از دستم می‌گیرد:

- ببین پارچو کج می‌کنی که گازش نپره.

نگاهم می‌کند:

- اوکی؟


romangram.com | @romangram_com