#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_100
سر تکان میدهم. دوباره به موهایم نگاه میکند که دیگر زینت قبلش را ندارد.
نیشخندی میزند و نگاهش را به سیاهی نوشابه میسپارد… نمیدانم شاید هم خندههایش شبیه رهام نیش دارد! لیوان را میچینم… از همان دور به چهرهاش خیره میشوم. چشمان درشت سبزش زیبایی عجیبی دارد. پوستش را برنزه کرده. موهای قشنگ و بهروزی دارد. هیکلش عضلانیتر از رهام است و قد متوسطی دارد، تیشرت تنگی تنش کرده و با شلوارِ به قول رهام جر واجر. در کل شیکتر و امروزیتر از رهام است؛ اما رهام مردانگی و جذبهای در وجودش است که در هیچ مردی پیدا نمیشود. غافلگیرم میکند، لبخند عجیبی میزند و بیرون میرود. قلبم میریزد… کاش نفهمد که ناشیانه دیدش میزدم. رادین زودتر برمیگردد، سردش است… دستش را میگیرم و با ناز گرمش میکنم! رهام سینی به دست داخل میآید. یکی داخل دیس میگذارد و یکی دردهانش. خندهام میگیرد. در دلم میگویم:
- نوش جانت…
یغما هم کنارش میایستد و چندتایی میخورد. اعتراض میکنم:
- ایبابا. اصلاً همون بیرون همه رو می خوردین دیگه.
رهام میخندد و پشت میز مینشیند… یغما با خنده میگوید:
- دم آتیش که چرا چندتا انداختیم بالا. خدایی داغ داغ یه مزه دیگه داره.
میخندم. رادین کنارم مینشیند. برایش سوپ می کشم. رهام هم اول سوپ میخورد. یغما ظرفش
را رو به رویم میگیرد:
- یه کمم واسه من بریز.
نگاهی به رهام میاندازم. حرکتی نمیکند و به خوردن ادامه میدهد. برایش میریزم.
خودم هم مشغول میشوم! رهام مرد حساس و غیرت خرکی نیست. دوست دارم این تعادل رفتارش را دوست دارم! یغما بالی برمیدارد و روبه روی صورتش تکان میدهد:
- رهام بعد این چی میچسبه؟
رهام چشم غرهای میرود:
- بدون اون کوفتیام میچسبه.
- ای بمیری که نمیشه باهات خوش بود.
بیخیال میخندم. یغما بلند میشود:
- چیزی میخواین بیارم؟
- نه نه…
رهام نگاهم میکند:
romangram.com | @romangram_com