#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_68

روی سرم می‌کشد.

- از این لوس بازیا خوشم نمیاد. مَحرمیم، از حیای بی جا بدم میاد!

سرم را به عقب هول می‌دهم.

- وااای چرا این‌قدر عجیبی؟ چرا این‌قدر غیرقابل‌پیش‌بینی؟

می‌خندد. این بار دیگر واقعاً می‌رود، موهایم را در آینه‌ی موبایلم درست می‌کنم، آن‌چنان هم برایم مهم نیست که چگونه باشم. الان هم درگیری ذهنی دارم هم اینکه رهام برایش مهم نیست که من چه شکلی باشم! او یک مرد نایاب است. در این دوره زمانه برعکس رهام همه معیار و ملاکشان برای با کسی بودن چهره زیبا و هیکل مانکن و لباسهای آنچنانی است.

رهام یک معجزه ست برای من! مانتوام را درمی‌آورم. یک لباس یقه اسکی قرمز به تن دارم.

برمی‌گردد. نگاهش هیچ فرقی نمی‌کند و حرص می‌خورم اینکه بدون حجاب و باحجاب برایش تفاوتی ندارم! با یک ظرف آجیل برمی‌گردد. از شب چله مانده… کناری‌ترین کنارم می‌نشیند… حس عجیبی به وجودم می‌ریزد. دلم می‌لرزد مثل همیشه! برایم عجیب است که این مرد واقعاً غریزه دارد یانه! دستش را دور شانه‌هایم می‌اندازد و پایش را روی میز جلو دراز می‌کند. تخمه می‌شکند و به سریال شبکه سه چشم دوخته! او در حال خودش است و من در حال او؛ چرا این‌گونه‌ام؟ این خیلی فرصت بدی برای من بود. این‌قدر یک‌دفعه و ناگهانی که هنوز خودم هم در شوکم و خود و تصمیماتم را باور ندارم… دلم گرفته. بااحتیاط سرم را به شانه‌اش تکیه می‌دهم. لحظه‌ای دهانش از جنبیدن می‌ایستد و دوباره به کارش ادامه می‌دهد. گریه می‌کنم، خودم را سبک می‌کنم؛ واقعاً نیاز دارم. حس می‌کنم او مرا خیلی دست‌وپابسته صیغه کرد، بدون هیچ اجازه‌ای، بدون هیچ… آه خدایا… چقدر عشق مرا درگیر خودش کرده. متوجه گریه‌ام می‌شود، متوجه حال بارانی‌ام می‌شود و کاری نمی‌کند.

- یعنی قرارِ از امروز دیگه همه اش گریه هات واسه من باشه؟

شورِ حالم بیشتر می‌شود. سرم را در گردنش فرو می‌کنم، گریه می‌کنم. واکنش… ای خدا.

آرام‌آرام و بااحتیاط دستش را دور کمرم حلقه می‌کند و با فشار کوچکی مرا روی پایش می‌نشاند. نمی‌توانم نگاهش کنم، دلم نمی‌خواهد هوای مرطوب گردنش را از دست دهم!

عطر تنش عجیب است… خوب و خنک. سرم را عقب می‌کشد، می‌خندد. گریه‌ام خنده‌دار است؟

- بالاخره گریه‌ی تو رو هم دیدیم!

بازهم بغضم می‌گیرد. بی‌توجه به حرفش می‌گویم:

- خیلی… تو حتی از من اجازه نگرفتی.

مات می‌ماند.

- نگار.

نگاهش می‌کنم!

- رفتار درستی نبود. منو نادیده گرفتی. مرد بودن خوبه؛ اما.

مرا به خودش بیشتر فشار می‌دهد:

- چی میگی؟ تو بهم گفتی دوسم داری؛ یعنی مشکل نداری. حالا. حالا ناراضی هستی؟

romangram.com | @romangram_com