#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_31


بگو… بگو… یه چیزی بگو.

- میتونیم به جاهای بهتری برسیم، نه؟

لبخند می‌زنیم.

- معلومه.

- فقط… فقط… یه کم بیشتر بگو؛ بیشتر حرف بزن. لبخند جواب شناخت من نیست.

لبخند می‌زنم:

- چشم. بیشتر میگم، بیشتر حرف می‌زنم.

متمایل می‌شوم سمتش:

- آرومم. هر کاری می‌کنم نمی‌دونم چرا نمی‌تونم زیاد حرف بزنم. نمی تونم؛ هیچ موضوعی برای بحث از جانب من وجود نداره. می خوام برم کلاس بدن‌سازی، خیلی دوست دارم. از پژوهش سرا خسته شدم… دلم تنوع میخواد. بابامو دوست دارم؛ اما این‌جوری بودنشو دوست ندارم. قهوه زیاد می خورم. کادوها و سوغتیای پدرمو میدم به این و اون! مهر و محبت… هی. من چیزی‌ام که زیاد باب میلت نیست، به ظاهر آدما توجه می‌کنم. برام مهمه کسی که باهاش راه میرم خوش پوش باشه، در حد من باشه، کلاس داشته باشه! تنهام و این تنهایی رو نمیخوام؛ دیگه نمیخوام. تغییر می‌کنم، میتونم که تغییر کنم! اهل دعوا و جدل نیستم. تا حالا صدای بلند خودمو نشنیدم. عاشق اینم که تو ماشین موسیقی گوش کنم…

به ضبط اشاره می‌کنم:

- از رادیو متنفرم. عاشق رنگ یشمی و زرشکی‌ام. تو خونه زیاد بیکارم. بیشتر روی صندلی آشپزخونه میشینم و فکر می‌کنم. نمیدونم دقیقاً به چی، رادینو دوست دارم، اولین بچه‌ای که تو زندگیم میتونم تحملش کنم. نمیدونم؛ شاید اگر بیشتر بهش نزدیک بشم از اخلاقیاتش خوشم نیاد و شایدم برعکس. کنار شما از خودم دست می‌کشم؛ حتی از لباس پوشیدنم! محسن چاووشی زیاد گوش میدم! مطالعه‌ام زیاد نیست… نه که نشه… زیاد دوست ندارم.

داره حالم از آزمایشگاه به هم میخوره! خیلی ولخرجم. یه لیوان لب پر دارم؛ همیشه با اون قهوه میخورم. ابراز علاقه هامم خرکیه. هه؛ مثلاً میگم… عوضیه دوست داشتنی. هه… عجیبه نه؟ می‌بینی؟ وقتی یه دختر حرفی برای گفتن نداشته باشه چرت‌وپرت زیاد به هم می بافه… منم دقیقا دارم همین کارو می‌کنم!

کناری پارک کرده. خیلی وقتِ، نگاهم می‌کند… لبش خیلی وقت است که بالا پریده و همان‌طور مانده، سرش را به پشتی صندلی تکیه می‌دهم نگاهم می‌کند:

- خیلی از چرت و پرتات خوشم میاد.

می‌خندم.

دوباره ماشین را روشن می‌کند. سرش را با همان پوزخند تکان می‌دهد:

- لیوان لب پر. هه…

باز هم می‌خندم…

- مسخره ام نکن. عاقبت کم حرفی همینه… عاقبتِ شنیده نشدن.


romangram.com | @romangram_com