#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_29
رهام نگاهم میکند:
- به یاد بودن از هرچیزی مهم تره.
از آینه به رادین نگاه میکند:
- نه رادین؟
رادین به بیرون خیره شده:
- بله.
هوا تاریک شده و آرام آرام برف می بارد. حال خوبی دارم، به رهام نگاه میکنم:
- وقتی رادینم کنارمونه حال خوبی دارم؛ درواقع خانواده عجیبی هستین.
منتظر عکسالعملش نمیشوم و چشم به دانههای برف میدوزم. موبایلم زنگ میخورد، فیروزه
است.
- جانم؟
- سلام، خوبی؟
- قربونت، تو خوبی؟
- بد نیستم. کجایی؟
نگاهی به رهام میاندازم:
- بیرون.
- باشه…
- چیزی شده؟
- نخیر با دانیال پشت در خونه ات هستیم، اومده بودیم بهت سر بزنیم.
romangram.com | @romangram_com