#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_25


- نه نچ… همین قشنگه.

از ته دل لبخند می‌زنم. دلم می‌خواهد با عشق توی سرش بکوبم و بگویم؛ پس چرا می‌پرسی دیوونه ی من؟ لبخندم را که می‌بیند همان پوزخند کج روی لبانش می‌نشیند، می‌نشیند و دل من ضعف می‌رود. کاپشن شلوار سِت پسرانه از دور چشمم را می‌گیرد، برش می‌دارم، فکر می‌کنم که چقدر به رادین می‌آید… نزدیک رهام می‌شوم، چوب لباس را نزدیکش می‌کنم:

- قشنگه نه؟

- اندازه امِ شک نکن.

می‌خندم با صدا، شوخی از رهام بعید است!

- نخیر واسه رادین میگم!

چشمانش جدی می‌شود. نگاهم می‌کند، سر تکان می‌دهد. تکه‌تکه می‌گوید:

- آره… خوبه… خوبه.

نمی‌دانم چرا تغییر رویه می‌دهد… کاپشن شلوار را می‌گیرد و با شلوار خودش به سمت لباس‌های زنانه می‌رویم. تاپ‌های ورزشی قشنگی دارد، به فکر تنوعم و چه‌بهتر که به یک کلاس ورزشی بروم؟ تاپ طوسی‌رنگی را برمی‌دارم؛ کنارش خط‌های صورتی و سفید دارد. شلوارک کوتاهی هم ستش است! چندبار این رو و آن رویَش می‌کنم، رهام از دستم می‌گیرد، نگاهم می‌کند:

- سرمه‌ای شو بگیر قشنگ تره.

دوست دارم، سلیقه‌اش را دوست دارم و راست می‌گوید سورمه‌ای‌اش زیباتر است! کیسه را می‌گیرم و بیرون می‌روم، رهام بعد از کشیدن کارت بیرون می‌آید. از همان‌جا به سوپری می‌رود و با دوتا بستنی برمی‌گرددمی‌نشینیم. بستی ها را روی پایم می‌گذارد، می‌خندم:

- تو این سرما؟

- آره… تو همین سرما.

بازهم می‌خندم. بستنی را باز می‌کنم و طرفش می‌گیرم، در کمال تعجب سرش را تا فرمان پایین می‌آورد و گاز بزرگی به بستنی می‌زند. لبخندم محو می‌شود و چقدر دلم می‌لرزد از حرکاتش، نمی‌دانم می‌شود یانه؛ اما دلم را به دریا می‌زنم و از دهنی اش گاز کوچکی می‌زنم، نگاهم می‌کند. ابرو بالا می‌اندازد؛ حالا می‌دانم این ابرو بالا انداختن‌ها عادتش است. خجالت می‌کشم؛ کاش نمی‌خوردم؛ کاش.

- بریم دنبال رادین.

نمی‌دانم چرا این‌قدر دوست دارم باشد، کنارم… در فکرم… ب*غ*لم؛ کلاً باشد! سؤال نمی‌کند؛ کلاً عمل می‌کند، یک همچین مردی داریم ما، بستنی را از دستم می‌گیرد و می‌خورد. یخ می‌کنم و بیشتر از قبل خجالت‌زده، به بیرون نگاه می‌کنم؛ کاش این‌قدر ضایع نباشم؛ کاش… بستنی را طرفم می‌گیرد. دلم می‌لرزد؛ حالا نمی‌دانم باید با روش خودش عمل کنم یا… می‌خواهم بگیرم از دستش که نمی‌دهد و بی حرف چند بار روبه رویم تکانش می‌دهد، می‌خندم؛ دوباره تلاش می‌کنم تا از دستش بگیرم:

- بخور میگم.

با صدای بلندتری می‌خندم.

- آخه…


romangram.com | @romangram_com