#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_19


- از دخترایی که سر زبون دارنو فکر میکنن با زبونشون میتونن بقیه رو خر کنن بدم میاد! از اونایی که میخوان برای جبران اشتباهاتشون بهانه تراشی کنن بیزارم. از اونایی که میخوان دست پیشو بگیرن پس نیفتن نفرت دارم!

نگاهم می‌کند:

- خوبه که این‌جوری نیستی.

سرم را بالا می‌گیرم. لعنتیِ دوست‌داشتنی!

از ترافیک خلاص می‌شویم… دستی را می‌کشد. نگاهم می‌کند:

- باورت میشه چقدر از ترافیک خوشم میاد؟

خنده‌ام می‌گیرد:

- چی؟

سوییچ را برمی‌دارد… پیاده می‌شود، من هم به دنبالش

کنارم می‌ایستد:

- آخه همیشه پشت ترافیک یاد کارای مهمم میفتم. یاد کارایی که انجام ندادم و باید انجام بدم… یاد… یاد گذشته ام… یاد الانم… یاد آینده ام از فکر کردن خوشم میاد و این فرصت فقط و فقط تو ترافیک ل*ذ*ت بخشه، نه وقتم هدر میره نه ترافیک سخت میشه!

خوبِ من… دلم می‌خواهد ب*غ*لت کنم؛ اما تنها می‌خندم، باهم وارد کافی می‌شویم… نامش سیاه و سفید است! دنج‌ترین جای کافی را انتخاب می‌کند، پالتوئم را درمی‌آورم و می‌نشینم، به سمت پیشخوان می‌رود با چند نفری دست می‌دهد و برمی‌گردد.

- اینجا اصلاً قشنگ نیست؛ اما خوشم میاد ازش.

سر تکان می‌دهم، راست می‌گوید دکور زیبایی ندارد؛ اما جالب است!

- شما کلاً هرچیزی که زشت باشه رو دوست دارین.

- هیچ چیزی زشت نیست. من تنها از چیزایی خوشم میاد که خیلی زیبا نیستن.

سردرگمم می‌کند. تو چه می‌گویی؟

دو فنجان قهوه می‌آورند؛ چرا در مورد اینکه چه می‌خورم نپرسید؟

- خب…


romangram.com | @romangram_com