#اینجا_زنی_عاشقانه_میبارد_-_جلد_اول_پارت_156
جواب میدهد:
- چیه خوابت نمیبره بدون من؟
هه… بازهم شده همان ازخودراضی دوستداشتنی من. جواب میدهم:
- نه والا من که دارم با خواهرت حرف میزنم… مثه اینکه شما بدون من خوابت نمیبره…
روشنک حرف میزند؛ اما تمام حواسم به صفحه موبایلم است:
- عادته دیگه… عادت.
قلبم میلرزد:
- چرا عادت… عشقه دیگه… عشق. خجالت نکش بگو.
سریع جواب میدهد:
- من از تو خجالت بکشم؟ آره آقاجون عشقه… حالا حرفیه؟
دلم میخواهد همین یک دیوار را هم خراب کنم و در آ*غ*و*ش بکشمش؛ اما حیف!
خمیازهای میکشم. روشنک بلند میشود و برق را خاموش میکند.
- ببخشید تو رو خدا اینقدر حرف زدم که. بخواب… بخواب.
زیر پتو میروم. صفحه موبایل روشن میشود:
- کوشی پس؟
- همین جام.
- میتونی بیای بیرون؟
- نه.
- پاشو بیا ببینم… واسه من کلاس میذاره.
خندهام میگیرد:
romangram.com | @romangram_com